آیا میتوان انتظار فیلمی در ژانر وحشت از دیزنی و دنیای سینمایی مارولاش داشت؟
اگر به روزهای اول دنیای سینمایی مارول نگاه کنید، متوجه جدیت خاصی در جزییات میشوید. بیایید به عنوان مثال به اولین فیلم Iron Man نگاهی بیاندازیم. در این فیلم ما به وضوح شاهد خون، خشونت از نوع دنیای واقعی، روابط جنسی و عیاشی هستیم. مواردی که میتوان به راحتی گفت که شاید مورد پسند همهی خانوادهها نباشد. دنیای سینمایی مارول در ابتدا در دست دیزنی نبود و در واقع دیزنی یک سال پس از اکران اولین فیلم این جهان سینمایی، کل مجموعه را خریداری کرد. از این جا بود که سیاستهای “خانواده دوست” این شرکت غول آسا تاثیرش را در فیلمها گذاشت. برخی بر این باورند که این سیاستها باعث شدهاند که فیلمهای این مجموعه از ریسک و امتحان چیزهای متفاوت فراری باشند، چراکه ممکن است کانون خانواده را از تماشای دورهمی و چندبارهی این فیلمها دور نگه دارد و در نتیجه این مجموعه رنگ و بوی تکراری به خود بگیرد. در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به صحت این نوع باور، تاریخچهی عملکرد این مجموعه و این سوال مهم که آیا ژانرهای پرخطر دیگر، همچون ژانر وحشت، شانس ورود به این دنیا را دارند یا نه.
سرآغاز
همهچیز از اکران پُرسروصدای جوکر آغاز شد. کمپانی DC که شروع نهچندانجالبی با دنیای سینماییاش داشت، ریسک بزرگی کرد و فیلمی مستقل با محوریت یک ابرشرور ساخت که تبدیل به یکی از موفقترین فیلمهای سال شد. جدا از اینکه توانست پرفروشترین فیلم با رده سنی R (بزرگسال) شود، این فیلم حتی موفق به دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد شد. جشن پیروزی DC اتفاقی نگرانکننده برای دیزنی بود. درخشش این فیلم این پیام را داشت که مردم آمادهی دیدن محصولی متفاوت در ژانر ابرقهرمانی هستند؛ محصولی که حتی ژانر متفاوتی دارد. اینجا بود که کوین فاگی، مدیر موفق کمپانی مارول، در مصاحبهای اعلام کرد که علاقهای شخصی به ساخت فیلمی ابرقهرمانی ،ولی در ژانر وحشت، دارد. گرچه استفادهی او از عبارت “علاقهی شخصی” را میتوان به این معنا برداشت کرد که حرفش ابراز علاقهای بیش نبوده، ولی همین صحبت او کافی بود تا هواداران این مجموعه شروع به ساخت نظریه و ایده در مورد این پروژه خیالی-احتمالی کنند.
پیشزمینه
مارول در همان زمان دو کارگردان در اختیار داشت که سابقهی ساخت فیلمهایی در ژانر وحشت داشتند؛ جیمز گان و اسکات دریکسون. جیمز گان با دو فیلم محافظین کهکشان خود نشان داد که، حداقل در این فیلمها، قصد بازگشت به ریشههای کارگردانیاش در ژانر وحشت را ندارد. اما دریکسون اینطور نبود. دریکسون که وظیفه کارگردانی قسمت اول دکتر استرنج را به عهده داشت، در صحنههایی که استرنج از بدن خود جدا میشود و ابعاد و دنیاهای دیگری را مشاهد میکند، شاید مورمورکنندهترین صحنههای کل دنیای سینمایی مارول را به نمایش گذاشت. گرچه این صحنهها مدت زیادی طول نکشید، اما در حدی بود که حتی صدای برخی از خانوادهها را در بیاورد! دریکسون اعلام کرد که با کارگردانی قسمت دوم دکتر استرنج بیشتر به ژانر وحشت خواهد پرداخت، که البته گویا آینده با او و خواستهاش یار نبود.
بازگشت پادشاه!
قسمت دوم دکتر استرنج در مرحلهی پیشتولید قرار داشت که خبر آمد دریکسون از این پروژه کنار رفته است. همین خبر باعث شد تا حدس و گمانهای بسیاری برای جایگزین دریکسون مطرح شود. ولی شاید هیچکس فکرش را هم نمیکرد که این سم ریمی باشد که سکان را به دست میگیرد. اگر سم ریمی صرفا برایتان یک اسم است، بگذارید او را به شما معرفی کنم. اگر به اولین فیلم کوتاه ریمی، که صرفا یک کپی خراب و پر از نویز VHSاش در یوتیوب موجود است، نگاه کنید متوجه علاقه واضح این کارگردان به ژانر وحشت میشوید. طولی نکشید تا ریمی، با مشکلات و پستی بلندیهای بسیار، موفق به ساخت سهگانه Evil Dead شد. این مجموعه فیلم که با بودجه بسیار کمی ساخته شده، تبدیل به نه تنها یکی از محبوبترین مجموعه فیلمهای وحشت در تاریخ سینما شده، بلکه حتی سهگانهی سینمایی مورد علاقه بسیاری، از جمله من، است. ریمی لحن خاص خودش را در زبان وحشت دارد. او سعی میکند تا جایی که میتواند از جلوههای ویژهی میدانی استفاده کند و از ترکیب آن با حرکات بسیار منحصربهفرد دوربینش حس وحشت را القا کند. چندی پس از پایان این سهگانه و آشنایی بیشتر ریمی با بازیگران دیگر و جنبهی هالیوودی صنعت سینما، او برای کارگردانی اولین نسخه سینمایی اسپایدرمن انتخاب شد. آزادی نسبیای که به ریمی داده شده بود، منجر به ساخت اثری بسیار مفرح و متفاوت در این ژانر شد. طولی نکشید که او آغاز به ساخت قسمت دوم کرد. اینجا بود که او از تجربهاش در ژانر وحشت بیشتر استفاده کرد تا ابرشرور داستان ما، که شاید روی کاغذهای رنگی کمیک ابهت خاصی نداشت، ترس به جان مخاطب اندازد. البته ریمی در ساخت قسمت سوم آزادی لازم را نداشت و فیلم نسبت به دو قسمت قبل با استقبال کمتری روبهرو شد. همین اتفاق باعث جدایی ریمی از ساخت قسمت چهارم شد. کسی فکرش را نمیکرد که ریمی پس از این خداحافظی غمانگیز دوباره به این ژانر بازگردد. از طرفی اسپایدرمنِ سم ریمی دومین تجربهی کاری کوین فاگی در سینما بود و بازگشت او مثل رسیدن دو دوست قدیمی به هم دیگر است. بعید است که ریمی صرفا به این پروژه دعوت شده باشد تا یک کارگردانی فرمالیته تحویل دهد و او هم پس از مشکلات اسپایدرمن 3، با این قضیه مشکلی نداشته باشد. شاید دکتر استرنج 2 در ژانر وحشت نباشد، ولی میتوان انتظار صحنههایی با تم این ژانر را داشت؛ مثل اتفاقی که در اسپایدرمن 2 افتاد. شنیده شده که او و نویسنده فیلم _ مایک والدرون _ آزادی عمل بسیاری در ساخت این اثر داشتند. پس حداقل میتوانیم منتظر فیلمی متفاوت در مجموعهی مارول/دیزنی باشیم.
سدی به نام دیزنی
اگر با خبر انتخاب ریمی برای دکتر استرنج 2 و احتمال ورود مارول به ژانر وحشت خوشحال شدهاید، بگذارید کمی از باد این حباب آرزویتان کم کنیم. دیزنی سالهاست که خانوادهدوستبودن محصولاتش را تبلیغ و آشکارا به آن افتخار میکند. دیزنی دوست دارد که خانوادهها وقتی لوگوی این کمپانی را در پوستر یا تریلر فیلمی میبینند، با خیال راحت بلیطهایشان را همگی با هم رزرو کنند. این اصرار دیزنی بر این شعارش روی دنیای سینمایی مارول هم تاثیراتی واضح گذاشته که بسیاری امروزه از آن انتقاد میکنند. ورود مارول به ژانر وحشت به معنای خطریست برای شعار خانوادهدوست بودن دیزنی. دیزنی دوست ندارد در 15 دقیقهی اول فیلم پدر و مادرهای عصبانی جلوی گیشهها جهت پسگرفتن پولشان صف بکشند، چراکه در فیلمی از مارول هیولایی رودههای شخصیتی را خورده و به سمت دوربین تف کرده است و اکنون فرزندانشان مجبورند سالها به روانشناس مراجعه کنند تا این کابوس از خاطرشان پاک شود! از طرفی اکثر آثار ژانر وحشت درجهی سنی بزرگسال دارند و این به آن معنیست که حتی در صورت رضایت والدین، کودکان حق تماشای این فیلمها را در سینما ندارند.
البته این مشکل همیشه با مارول همراه نبوده است. قبل از 2009 حق ساخت محصولات مارول بین کمپانیهای متفاوتی پخش بود و هر کدام اثری با لحنی کاملا متفاوت میساختند. از طرفی Howard the Duck داشتیم از طرفی Blade. حتی گاهی کمپانیها قمار میکردند و اختیار تام به کارگردانی میدادند تا هر چه میخواهد با آن محصول بکند. چندصداییبودن محصولات از این جنبه زیبا بود که مخاطب فرصت تجربهی فیلمهایی کاملا متفاوت با یکدیگر را داشت. از زمانی که این محصولات زیر نظر دیزنی مدیریت شد، تکصدایی حاکم شد. مزیتش این بود که امروز میتوانیم شاهد بزرگترین دنیای سینمایی باشیم که شک دارم تا دههها چیزی بتواند نزدیکش شود. اما همین تکصدایی میتواند به راحتی منجر به تکرار شود که شاید مشکلی باشد که امروز مارول با آن دستوپنجه نرم میکند.
Blade as Howard The Duck
بارقهی امید
با تمامی نقصها دیزنی در یک چیز کاردرست است: شنیدن حرف مخاطب. این به معنی عملیکردن تمامی خواستههای طرفداران نیست، بلکه دیزنی با این کار سعی در درک سلیقه و خواستهی مخاطبانش دارد و با زیرکی به نحوی به آنها عمل میکند که به قول معروف “نه سیخ بسوزد، نه کباب”.
صحبتهایی بهگوش میرسد مبنی بر اینکه دیزنی قصد دارد ردهی بزرگسال ادامهی فیلم Deadpool را به نحوی حفظ کند. چون به خوبی میداند که طرفداران این مجموعه راضی به نسخهی رامشدهی این شخصیت محبوب سینمایی و کمیکبوکی نیستند. از طرفی در سریالهای مارول که برای دیزنی پلاس ساخته شد، که به نحوی زمین آزمایش برای خود مارول بود، شاهد بودیم که در حال اجرای مفاهیمی عمیقتر و پیچیدهتر از همیشه هستند که با فیلمها متفاوت بود. اگرچه در پرداخت و گسترش و جمعبندی این مفاهیم آنچنان موفق عمل نکردند. همین قدم مارول به سمت خاکیکردن دست و پایش نوید تلاش آنها برای راضینگهداشتن مخاطبشان در جهت ارایهی عملکردی متفاوت است.
فردای روشن مارول
این مجموعه یک شبه به موفقیت دست پیدا نکرده است. بارها زمین خورده و آزمایشاتش با شکست مواجه شده تا به اینجا رسیده است. با وجود تمامی انتقادها هنوز هم موفقترین مجموعه سینمایی است و با قوت به این مسیر ادامه میدهد. دیزنی نیز قصد دارد همه را راضی نگه دارد، پس میتوان گفت شاید در آینده فیلمی از این مجموعه نبینیم که به کل خود را در ژانر وحشت غرق کرده باشد، اما میتوان به یک اثر دلهرهآمیز هیجانانگیز با شخصیتهای محبوبمان امیدوار باشیم. شاید زودتر از آنچه که انتظارش را داریم.