حفرههای تاریک لونا
قدمزنی در دنیای تخیلات هاینلاین

حفرههای تاریک لونا، کتابی شامل هفت داستان علمی-تخیلی است. خط زندگی، کشیک طولانی، تنگ ماهی، همۀ شما زامبیها، حفرههای تاریک لونا، آقایان بفرمایید بنشینید و نامناسب داستانهای این کتاب هستند که هر کدام داستانی متفاوت را روایت میکنند.
وقتی اولین داستان، خط زندگی را شروع میکنید مجذوب هاینلاین میشوید؛ هر چقدر جلوتر بروید بیشتر مطمئن میشوید که فقط با یک مجموعه داستان علمی-تخیلی ساده روبهرو نیستید و این داستانها هر کدام شاهکاری جداگانه هستند.
از داستان چهارم این کتاب، همهی شما زامبیها اقتباسی سینمایی به نام تقدیر (Predestination) ساخته شده که بسیار مورد قبول مخاطبان و حتی بهتر از داستان کتاب بوده و جوایز زیادی را از آنِ خود کرده است که یکی از این جوایز، جایزهی بهترین فیلم علمی-تخیلی در فستیوال فیلم Toronto After Dark بوده است.
هاینلاین چهار بار برندهی جایزهی هوگو شده و حتی دهانهای روی مریخ را به افتخار هاینلاین با نام او نامگذاری شده کردهاند. نثر روان و سادهای که این نویسنده برای داستانهایش استفاده کرده باعث میشود مخاطبی که هنوز وارد دنیای داستانهای علمی-تخیلی نشده هم عاشق این فضا میشود.
هر داستان یک موضوع جالب دارد؛ یک اکتشاف علمی که حتی فکرش را هم نمیکنید. از هفت داستان این کتاب چهارتای آنها در خارج از زمین و روی ماه میگذرد و نه، فکر نکنید که انسان خیلی وقت است به ماه سفر کرده و ماه جذابیتی ندارد. به این فکر کنید که داستانها در چه زمانی نوشته شدهاند. اولین انتشار کتاب برمیگردد به سال ۱۹۵۸ و اولین سفر به ماه توسط نیل آرمسترانگ در سال ۱۹۶۹ بوده. حالا درنظر بگیریم وقتی سفر به ماه رویای دوری بوده که دانشمندان ناسا شبانهروز برای آن تلاش میکردند، هاینلاین داستانهایی دربارهی زندگی روی ماه و ایستگاههای فضایی ماه مینوشته.
آیزاک آسیموف، آرتور سیکلارک و رابرت آنسون هاینلاین که به سه غول علمی-تخیلی معروفند هر کدام به دلیلی اینقدر معروف شدهاند؛ اما هاینلاین چرا در این لیست است؟ در زمانی که در علمی-تخیلینویسان کمتر کسی به سمت فضا و تاریکی محض کهکشان کشیده میشد، هاینلاین از شهرسازی و زندگی روی ماه مینوشت؛ از اینکه چطور برادری و دوستی در ماه گم شده.
اما از افتخارات هاینلاین که بگذریم به نظر خود من که به طور کلی علمی-تخیلی نمیخوانم، خواندن این کتاب بسیار لذتبخش بود. آنقدر سخت نبود که برای متوجه شدن داستان بروی دنبال تحقیق کردن در گوگل و زیرورو کردن کتابهای علمی و آنقدر هم ساده نبود که راحت از کنار موضاعات داستان بگذری و چند وقت بعد یادت برود.
در بعضی بخشها در داستانها علم از تخیل پیشی گرفته و هاینلاین آنقدر علمی نوشته که شاید به مذاق همهی خوانندهها خوش نیاید؛ مخصوصا برای کسانی که سروکار زیادی با علم ندارند و بیشتر فانتزی و وحشت یا علمی-تخیلیهای سبکتر خواندهاند. البته این بخشها هم کنترل شدهاند و با ادامه دادن میتوان به درک کلیای از داستان رسید.
داستانها بسیار جذاب هستند و مخاطب را با خودشان همراه میکنند؛ آنقدر که بروی ماه، یک فنجان چای بنوشی و برگردی خانه. البته به نظر من در بخشهایی شخصیتسازی میتوانسته بهتر باشد، اما بهعنوان داستان کوتاه باز هم قابل قبول است و کمبودش آنچنان به چشم نمیخورد. اما راستش را بخواهید برای من داستان اول که ذرهای هم به فضا و ماه و سیارهها ربطی نداشت جذابترین داستان محسوب میشود؛ داستانی دربارهی ساخت دستگاهی با قابلیت پیداکردن روز مرگ. همان سوالی که همه از اول زندگی بهدنبال جوابش میگردیم؛ اینکه کِی میمیریم؟
اما درکل اگر بخواهم یک نظر کلی روی کتاب بدهم میگویم با یک شاهکار علمی-تخیلی روبهرو هستید و نباید از دستش بدهید. اگر این کتاب را خواندید نظرتان را به ما همینجا بگویید. خوشحال میشویم نظرات شما را هم دربارهی حفرههای تاریک لونا بدانیم.