عکس فوری
بازسازی یک روز جنایتزده
همهاش بازسازی است. همهاش خاطره است. همه چیز در دنیای واقعی چندین روز پیش اتفاق افتاده. از انحرافات دوری کن. مجرم را دنبال کن. پیدایش کن و گزارشش را به دنیای واقعی، دنیای خارج از عکسفوری بده.
اینها کارهایی است که دو کارآگاه، دیویس و چاز در عکسفوری انجام میدهند. در جایی که یک روز خاص با تمامی جزئیات بازسازی میشود؛ در عکسفوری.
داستانی که از لحظهی اول با علامت سوال شروع میشود. در دنیایی که برای ما آشناست اما باز هم برایمان سوال ایجاد میکند.
دو کارگاه ما هر روز وارد عکسفوری میشوند. مردم در عکسفوری نمیدانند که تنها یک کپی در یک روز که تاریخ انقضایش گذشته هستند؛ اما وقتی نشان پلیس واقعی دیویس و چاز را میبینند ناگهان دگرگون میشوند. بعضی شروع به گریه میکنند، دستهای دیگر خودکشی و حتی تعداد اندکی از آنها بهخاطر اینکه ثابت کنند تقلبی نیستند میخواهند دو کارآگاه را به قتل برسانند. اما واقعا چهچیزی در این نشانهای پلیس وجود دارد؟ مردم بازسازی شدهی عکسفوری چهچیزی در آن میبینند که چاز و دیویس نمیبینند؟
در روزی که ما همراه دو کارآگاه هستیم آنها یک مجرم را شناسایی و آلت قتل را پیدا میکنند. اما باید حواسمان باشد که آنها دارند در چند روز قبل از حالا پرسه میزنند؛ شاید مثل یک مسافر زمان.
بعد از آن است که دیویس از سر کنجکاوی بههمراه چاز بهدنبال یک تلنگر میروند. یک اتفاق که دیویس اجازهی دسترسی به آن را ندارد و کنجکاویش را حسابی برانگیخته.
اما… اما انحرافات را از یاد نبرید، هر تغییری یک انحراف است و خدا میداند که چاز و دیویس چقدر انحراف به وجود میآورند.
وقتی این کتاب را برای اولینبار میخوانید شاید متوجه جزئیات و اتفاقات نشوید. حواستان فقط به کارهای دیویس و چاز باشد که بعد از مدتها میتوانند در دنیایی که کسی برای کارهایشان یقهشان را نمیگیرد تا جایی که دلشان بخواهد پلیسبازی دربیاورند. پس اگر از من میشنوید حواستان را جمع کنید. هر اتفاق کوچک و حتی خطبهخط کتاب یک تکه از پازل است؛ پازلی که در لحظهی آخر کامل میشود و خواننده را شگفتزده میکند. شاید بهترین بخش کتاب همان پایان غیرمنتظرهاش است. پایانی که یک ضربهی محکم وارد میکند.
این کتاب برای من اولین تجربهی خوندن کتاب از برندون سندرسون بود. کتابی جنایی از نویسندهای که بیشتر برای مجموعههای فانتزی طریق شاهان و مهزاد معروفه. وقتی کتاب رو شروع کردم از همون صفحهی اول با حجم بالای علامت سوال روبهرو شدم که شاید برای شروع کمی گیجکننده بود؛ اما فصل به فصل که جلوتر رفتم علامتهای سوالم به جواب میرسیدن یا حداقل نزدیک میشدن و در نهایت تمام علامتهای سوال و بخشهایی که شاید به نظر مخاطب اصلا مهم نباشن، قطره قطره تبدیل به دریا شدن و با یه ضربهی طوفانی همه چیز بسته شد.
به نظر من این کتاب ارزش خوندن رو داره. مخصوصا برای کسایی که از داستانهای جنایی لذت میبرن.
امیدوارم این کتاب رو بخونید و لذت ببرید. اگر خوندید نظرتون رو با ما همینجا به اشتراک بذارید.