معمولا انیمیشنهای خمیری یا عروسکی و استاپ موشن زیاد با مذاقم سازگار نیستند. ( قضیه صرفا سلیقهایست).
اما هرازگاهی یکی از همین انیمیشنها چنان بینظیر از آب در میآید که من نیز از تماشایشان لذت میبرم.
مری و مکس انیمیشن خمیری سورئالیست که برای من در این صف قرار دارد. یک انیمیشن بزرگسال که بسیار هنرمندانه صیقل خورده و رابطهی فراتر از واقعیتی را به تصویر میکشد که سخت است با یکی از این دو کاراکتر همذاتپنداری نکنی و قسمتی از وجودت را درونشان پیدا نکنی. در طی این نود دقیقه نگرانشان میشوی و همراهشان اشک میریزی و لبخند میزنی. راستی گفتم «صیقل خورده» و لازم شد تاکید کنم که این انیمیشن خمیری دستساز حاصل ساعتها پشتکار سازندگانش است. در این انیمیشن از هیچ گونه سیجیآی و رندرینک کامپیوتری برای ساختش بهرهگیری نشدهاست.
شما حتا در بعضی صحنهها ممکن است اثر انگشت افرادی را روی این خمیرها مشاهده کنید که دست نخورده باقی ماندهاند.
نویسنده و کارگردان استرالیای آدام الیت دنیای مسکوت، منزوی و سیاه و سفید دو انسان تنها را در این قالب خمیری پرورده. اینکه چه میشود اگر دو کاراکتر ناهمگون از دو قارهی مختلف بر غیرممکنها پیروز آمده و دوستی کنند؟
کلا انیمیشنهای خمیری در سالهای اخیر با پیشرفت هرچه بیشتر تکنولوژی و ساخت انیمیشنهای رنگارنگ و مترقیتر دچار فراموشی و بیتوجهی شدهاند. به جز مری و مکس و البته والاس و گرومیت تقریبا آثاری در این سبک وجود ندارد که به پای مجموعه شرک یا لایو اکشن/ثری دی آواتار برسد و بتواند با آنها رقابت کند.
فکر نمیکنم بتوان مری و کس را برای یک بچهی پنج ساله پخش کرد و انتظار داشت که با ولع کارتونی تماشایش کند. با این حال این انیمیشن رنج سنی بالایی را مخاطب قرار میدهد. به راحتی میشود گفت مری و مکس از نوجوان ده ساله تا دلجوانهای صد ساله را از خود شیفته و راضی کرده است.
کمی دربارهی داستان مری و مکس
مری دیزی دینکل هشت ساله اولین کاراکتریاست که ملاقاتش میکنیم. او با خانوادهی الکلی خود در استرالیا در حومهی شهری خسته کننده خاکستری روزگار میگذراند. ( الکی بودن خانوادهی مری را سرپوشیده از زبان راوی داستان میفهمیم. طوری که مخاطبان کم سن و سال متوجه این قضیه نمیشوند. راوی میگوید که مادر مری چایی مخصوصی بزرگسالان را مینوشد. یک نو چایی که در دفعات متعدد و به مقدار کم باید مزه مزه بشود. دمنوش مورد علاقهی پدر هم کرم ایرلندی است که در واقع یک نوع دیگر از نوشیدنی الکیست.)
مری قصهي ما عینکی و مقداری تپل است و یک خال تولد روی پیشانیاش دارد. مری شکلات دوست دارد و کارتونی به نام د نوبلتز. او یک خروس هم نگهداری میکند که اتل نامیدتش.
یک روز که در ادارهی پست بوده صفحهای را از دفتر تلفن آمریکا میکَند و تصمیم میگیرد برای آقای امجی هورویتز نامه بنویسد و بپرسد که بچهها از کجا میآیند؟ (خود مری طوری که راوی مطلعمان میکند گمان میکند که بچهها در استرالیا ته لیون آبجو پیدا میشوند!)
سپس از آقای هورویتز میپرسد که آیا او شیرعسلی دوست دارد؟ و مینویسد که او که خودش کارتون «د نوبلتز» را خیلی دوست دارد.
از قضا مکس هورویتز دریافتکنندهی نامهی مری هم کارتون د نوبلتز را دوست دارد. چرا که در این کارتون همه یک عالمه دوست و رفیق دارند. همچنین او نیز مثل مری خجالتی است. بعدا متوجه میشویم که مکس سندروم آسپرگر دارد و ارتباطات احتماعی از مشکلات عمدهی اوست.
مکس جواب مری را میدهد. برایش از خودش می نویسد و میگوید که او یهودی به دنیا آمده است. اما بعد از خواندن کتابهای زیادی آتئیست شده و پی برده است که خدا توهمی از جمیع خیالات بشریست. ما با این حال او هنوز کلاه کوچک یهودیاش را سرش نگه داشته چون مغزش را گرم نگه میدارد.
رابطهی سورئال مری و مکس
مری و مکس سالها برای هم مینویسند. با اینکه از راه رسیدن نامهها مکس را دچارحملات عصبی میکند اما از اینکه جواب سوالهای مری را بدهد بسیار خرسند میشود.( او هر بار که میخواهد نامههای مری را باز کند چندین دیازپام را با هم بالا میاندازد تا آرامش خودش را حفط کند). مکس به مری میگوید که بچهها نسبت به اعتقادات مختلف آدمها از جاهای مختلفی به وجود میآیند. از تخم خرگوشها گرفته تا راهبهها و فاحشههای کثیف.
با در نظر گرفتن اینکه مری و مکس مدام در مورد مرگُ، خودکشی، آدمکشی، میخوارگی، مشکلات روحی روانی و حتا الکتروشوکدرمانی بیماریهای روانی مکاتبه میکنند، نامهنگاری دوستانه یا دوستی حاصل از نامهنگاری این دو با اینکه صمیمانهست اما به هیچ وجه شیرین و خواستنی نیست.
البته تمام این جنبههای تاریک نامهنگاری به شیوهای حرفه ای و زیرکانه پرداخته شدهاند. صداقت آنها درلابلای خطوط نامههایشان با شوخیهای طراحیشدهی ماهرانه بیننده را همراه پویایی و جنبشی که مابین کاراکتر مری و مکس شکل گرفته میکند.
تم کلی فیلم برخلاف بدبیاریهایی که در زندگی مری و مکس شاهدشان هستیم؛ به مخاطب انرژی و انگیزه زندگی و جنگیدن برای هدفها و آرزوهایش میدهد.
درست کردن انیمیشنی اینچنین که احساسات را به طرز ماهرانه و زیبایی در انعکاس منظرهها و کاراکترهای خمیری به تصویر میکشد کار آسانی نیست. بدون اغراق میشود اعتراف کرد که موفقیت مری و مکس مدیون نویسندگی و کارگردانی قابل ستایش آدام میباشد.
در این انیمیشن که به صورت عمده بیرنگ ساخته شده است، استرالیا در قالب چشمان قهوهای مری به نمایش در آمده و آمریکا در خاکستری ملالآوری تصویر شده. اما با این حال هرازگاهی رنگهایی جای جای انیمیشن به چشم میخورند که اهمیت جزئیات بسزا را یادآور شود. مثل پمپم قرمزی که مری برای مکس درست کرده و می فرستد و مکس آن را روی کلاه یهودیاش میدوزد.