مید این ابیس
Made in Abyss

هشدار: این مطلب حاوی اسپویل است.
مدتی از دنیای انیمه فاصله گرفتهبودم تااینکه Made in Abyss به من معرفی شد. تعریفش را از افراد زیادی شنیدهبودم و بالاخره تن به دیدنش دادم. بعد از دیدن دو قسمت اول اثر حسابی از انیمه زده شدهبودم و خود داستان هم دراینبین بیتقصیر نبود.
دنیاسازی انیمه پر زرقوبرق و جذاب بهنظر میرسید ولی کاراکترها به اندازهی کافی برایم زنده نبودند و داستانی برای دنبالکردن نیافتم. پس برای چندماه کنار گذاشتمش تااینکه بالاخره بهلطف بیحوصلگی بهسراغش برگشتم. و خوشحالم که داستان اثبات کرد از توقعاتم بهتر است.
اوایل انتظار داشتم داستان در دنیاسازی خودش گم شود. فکر میکردم با یک قصهی تکراری طرفم؛ کاراکترها برای پیداکردن گنجی ارزشمند به اعماق زمین بروند و با هیولاهای گوناگونی مبارزه کنند. حق با من بود و چنین اتفاقی افتاد ولی هرگز توقع نداشتم چنین پردازش زیبایی را تجربه کنم.
Made in Abyss داستان دختری به نام ریکوست که رباتی به نام رکو را پیدا میکند. رباتی که حافظهی خود را از دست داده در زمان کوتاهی به ریکو وابسته میشود. و حالا هر دوی آنان قصد دارند تا روستای غارنوردان را ترک کرده و برای پیداکردن مادر ریکو به اعماق حفرهی abyss بروند.
abyss حفرهای بیانتها در میان جزیرهایست که گنجینههای بسیاری را در خود مخفی کرده. و غارنوردان بیباک برای پیداکردن این تکنولوژیهای پنهانشده در abyss به آن سفر میکنند. کسی از انتهای abyss باخبر نیست ولی هرچه عمیقتر پیشبروند شانس برگشتشان هم کمتر میشود. چراکه abyss نه فقط شگفتانگیز، بلکه بسیار مرگبار است.
ریکو که دختریست باهوش و ضعیف که با یاری رکو که رباتی قدرتمند و بیدانش است سفر خود به اعماق abyss را آغاز میکنند، تا در کنار آشنایی با دنیا و رسیدن به هدفشان پیوندی جذاب و شیرین را به وجود بیاورند.
دوستی ریکو و رکو از زیباترین بخشهای این انیمه بود. یک رابطهی واقعی که ذره ذره ساخته و پرداخته شد؛ در ابتدای فصل این دو کاراکتر باهم غریبه بودند و در انتهای فصل روحی در دو بدن شدند. رابطهی آن دو با تقسیم لذتهای ساده، شنیدن رازها، انجام فداکاری و اعتماد به هم ساخته شده. ما با داستانی طرف هستیم که به وضوح به ما نشان میدهد چرا این دو کاراکتر دوستانی صمیمی هستند و بههمیندلیل برای آرزوها، سرنوشت و سلامتیشان ارزش قائل میشویم.
اوج قدرت کاراکترپردازی این داستان را در قسمت آخر فصل یک تجربه کردم؛ وقتی یکی از کاراکترها از رکو خواست تا دوستش را برای تمامکردن عذابش بکشد. این لحظهای نیست که داستانهای دیزنی یا پیسکار به من نشان دهند. این تلخی را فقط در شوننهای ژاپنی میتوان تجربه کرد. داستان در مدت کوتاهی موفق شد تا تمام توجه و احساسات من را به کنترل خود دربیاورد تا برای کاراکترهایش سوگواری کنم. اتفاقی که مدال افتخار فصل اول انیمه بود.
جدا از کاراکترپردازی، ستینگ steampunk داستان موردپسندم بود. بااینکه فصل اول اطلاعات زیادی را در اختیارم قرار نداد ولی بهاندازهی کافی کنجکاوم کرد تا مشتاق شناختن فرهنگ غارنوردان شوم.
غارنوردان براساس سن، تجربه و مهارتشان صاحب سوتهایی رنگین متفاوتی شدند و یک نظام طبقاتی مهارتمحور برای خود ساختند. جامعهای بااستفاده از تکنولوژیهای abyss منظم، قدرتمند و مرموز است.
داستان ویلن مقبولی به من معرفی کرد؛ غارنوردی ردهبالایی که برای پیشرفت مردمش حاضر به آزمایشهای پلید انسانی شده بود. دوست داشتم این کاراکتر را بیشتر بشناسم و لااقل مطمئن شوم نقشش در داستان چیست. گرچه داستان تا این لحظه زمینهسازیهای خوبی را برای ورود این کاراکتر آماده کرده. و امیدوارم شخصیت چندبعدی و جذابی را از او به تصویر بکشد.
در نهایت گلهی زیادی از داستانی که استادانه من را بهگریه انداخته ندارم. امیدوارم در ادامهی داستان اسرار بیشتری در مورد جامعهی غارنوردان یا abyss برایم افشا شوند. و به شما توصیه میکنم مرتکب اشتباه من نشوید و به Made in Abyss فرصتی واقعی بدهید.