چرا مسافر زمان، هنگام انجام وظیفه، نباید عاشق شود؟!
عشقِ مسافرِ زمان
هشدار: خطر فاش بخشهایی از فیلمهای ذکر شده
به نظر میرسد یک قانون نانوشته برای مسافران زمان وجود دارد که میگوید در زمان دیگری عاشق نشوید و مهمتر از آن بچه دار نشوید. چرا که نه تنها زندگیتان به طرز عجیب و غریبی دستخوش تغییر میشود، بلکه دچار بحران هویت هم میشوید. برای مسافران زمانی که به گذشته میروند و عاشق میشوند وصالی وجود ندارد. معمولا برای آنها سه اتفاق رخ میدهد. آنها یا خودشان میمیرند، یا معشوقهشان و اگر هم کسی نمیرد، خودشان و معشوقهشان یک نفر از آب در میآیند. مگر اینکه مثل سریال دارک (Dark) مسافران دستشان آزاد باشد و بتوانند این قوانین را نقض کنند. آنگاه چنان مشکلاتی به وجود خواهد آمد که خود نویسنده هم نمیتواند چارهای برایش بیابد. مثال بارزش، شارلوت در سریال دارک است که هم مادر دخترش است، هم دختر مادرش و نمیداند دخترش را مادر صدا کند یا مادرش را دختر.
مسافر زمان جان خود را از دست میدهد:

برای مثال فیلم 12 میمون (12 Monkeys) را به یاد بیاورید. در این فیلم، جیمز کول (با بازی بروس ویلیس) همیشه در رویایی تکراری، زنی را میدید. سرانجام در زمان گذشته با او روبهرو شد. جیمز کول عاشق او یعنی کاترین ریلی (با بازی مادلین استو) شد ولی هنگاهی که دیگر مطمئن شد عشقش یک طرفه نیست، جانش را از دست داد.
معشوقهی مسافر زمان جان خود را از دست میدهد:
فیلمها و یا سریالهایی هم وجود دارند که جان معشوقهی مسافر زمان در خطر است. مینی سریال 11. 22. 63 را در نظر بگیرید که در آن جیک اپینگ (با بازی جیمز فرانکو) نقش مسافر زمان را بازی میکند.

او به این سفر قهرمانی فراخوانده میشود تا جلوی ترور جان اف کندی را بگیرد. بنابراین دو سال در گذشته، معادل دو دقیقه در زمان حال، زندگی میکند و عاشق سیدی دانهیل (با بازی سارا گدون) میشود. قانون حاکم بر این فیلم این است که هرگاه کسی بخواهد گذشته را تغییر دهد نیروهایی مانع آن میشوند. بنابراین آنقدر اتفاقات پیش بینی نشده برایشان رخ میدهد که سرانجام سیدی جانش را از دست میدهد. مسافر زمان برای زنده نگه داشتن او مجبور میشود به گذشته برگردد و دوباره آن را تغییر دهد. ولی هیچگاه نمیتواند او را به دست آورد و سرانجام به ملاقات با او در میانسالی قناعت میکند.
معشوقهی مسافر زمان خود اوست:

در مثال دیگر به سراغ فیلم تقدیر (Predestination) میرویم. در این فیلم، مردی به نام جان (با بازی سارا اسنوک) که تغییر جنسیت داده، میخواهد به گذشته برگردد تا انتقام بگیرد؛ از مردی که روزی عاشقش بوده. از بد روزگار، در این سفر متوجه میشود که مردی که میخواهد از او انتقام بگیرد در واقع خودش است و بچهای که حاصل این «خود لقاحی» بوده و دزدیده شده نیز خود اوست. کمی بعد هم متوجه میشود که ماموری که با او در زمان سفر میکرده نیز خود اوست. در نتیجه عشق در زمان میتواند چنین عواقبی نیز داشته باشد.
پس همانطور که پیشتر گفته شد، در اکثر فیلمهای با موضوع سفر در زمان، قوانین دنیای فیلم شرایط خوبی برای عاشق شدن مسافر زمان فراهم نمیکند. بالاخره یک اتفاقی میافتد تا مسافر زمان در عشقش ناکام بماند. اگر هم این وصال صورت گیرد، اتفاقاتی رخ خواهد داد که با زندگی واقعی و کسل کنندهی ما جور در نخواهد آمد. انگار کسی که ماموریت سفر در زمان به او محول شده، باید مثل یک بچهی خوب برود ماموریتش را انجام دهد و برگردد.
معمولا در این سفر پر فراز و نشیب قهرمانی، اگر قرار باشد در عشق شکستی رخ دهد، یا مسافر زمان، خود، جانش را ازدست میدهد. مثل آنچه در فیلم 12 میمون (12 Monkeys) رخ میدهد. یا معشوقهی مسافر زمان جانش تهدید میشود؛ مانند مینی سریال 11. 22. 63. و یا مسافر زمان عاشق خودش در زمان دیگری خواهد شد. مثل فیلم تقدیر (Predestination) که حتی مسافر زمان، از خودش در زمانی دیگر صاحب فرزندی میشود و آن بچه هم خودش در زمان قبلتری است. اگر هم عشق، ازدواج و فرزندآوری برای مسافران زمان ممنوع نباشد، مثل سریال دارک آنقدر روابط، پیچیده خواهد شد که هر رابطهای امکانپذیر خواهد شد؛ جوری که نفهمی اول مرغ بوده یا تخم مرغ.