گفتوگوی اختصاصی با ضحی کاظمی که دغدغهاش دیستوپیا میسازد.
نویسنده رمان متفاوت سال در گفت و گوی اختصاصی با دیستوپین:
با نوشتن، خودم را کشف می کنم.
مخاطب ادبیات گمانهزن به هیچ وجه با دید اغماض به اثار تالیفی نگاه نمیکند و همان کیفیت بالای شاهکارهای ادبی جهانی را طلب میکند.

دیستوپیا، ادبیات گمانهزن، سندروم ژولیت و نوشته های «ضحی کاظمی» برای بیان دغدغه های انسان و دنیا، انسان و انسان این روزها مورد علاقه و توجه خوانندگان ادبیات گمانهزن قرار گرفته است. شاید پدیدهای به نام «بشر» گاهی دوست داشته باشد برای نجات از دغدغههای فردی و اجتماعیاش به آرمانشهرها پناه ببرد. ولی به خودش که میآید باز هم فکر و روحش را دست در دست دیستوپیا راهی ویرانه شهرهایی میبیند که تکهای از وجودش جزئی از بطن آن شهرهای خیالیست و با شخصیتهای این ژانر مجبور است به جایی از قلب و وجودشان که در حال فرار یا قایم کردنش هستند برگردند و از خودشان بپرسند چرا؟ چطور و یعنی چه؟
شاید همین سه پرسش هدف دیستوپیا از فرار آدم ها به دنیای رویایی خیالی شان باشد. رویایی با حقیقت خیالی یا حداقل بخشی از حقیقت خیالی که دغدغه اصلی این ژانر است و نه میشود آن را تلخ دانست، نه شیرین و نه حتی ملس. ولی انگار ادبیات گمانهزن باید باشد. باید باشد تا بخش بزرگی از درون مان با تلاطمش، متلاطم شود و بعد شاید دمی در جایی از قصه آرام بگیرد. انگار با انتخاب چنین کتابی منتظریم تا هربار دیستوپیا چیزی را به ما عرضه کند. چیزی که در دنیای ما میپیچد، آشفتهمان می کند و ما میخواهیم از آن فرار کنیم. ولی به خودمان که می آییم در دنیای آن غرق شدهایم.
این بار به بهانه کتاب «سندروم ژولیت» دست شهریار قصه را گرفتیم و به دنیای خیالیاش رفتیم تا حالا از ضحی کاظمی بپرسیم چرا دیستوپیا؟
در ادامه گفتوگوی بی روتوش با ضحی کاظمی را خواهید خواند:
– نوشتن رمان متفاوت سال در جایزه «واو» تقریبا آغاز ورود شما به دنیای حرفهای نوشتن بود و بعد داستانک هایی که نوشتید دست به دست چرخید و حالا مردم نام «ضحی کاظمی» را با دنیای متفاوت نوشتن به یاد میآورند. چطور شد که این سبک را انتخاب کردید و بازخورد خوانندهها تا امروز چطور بود؟
رمان اول من آغاز فصل سرد رمانی فرمگراست که کل داستان از خلال مکالمههای تلفنی خوانده می شود. داستانک هم که فرم خاصی از قصه گویی را در بر میگیرد. شاید به نظر بیاید که از ابتدا گرایش ویژهای به فرم داشتهام، اما حالا که بیش از ده سال از آن زمان میگذرد احساس می کنم تلاش من در آن سالها پیدا کردن صدایی متفاوت و منحصربه فرد بود. دوست داشتم به جای پیمودن مسیر سرراست و از پیش تعیین شده، تجربهگرایی کنم.
برای من نوشتن نوعی سلوک شخصی است و معتقدم داستاننویس با نوشتن هر داستان ابعاد ناشناخته یا ناخودآگاهی را از وجود خودش کشف میکند. به همین دلیل به فرم، قالب یا ژانر مشخصی که دیگران پیش از این از آن استفاده کردهاند، قایل نیستم و به نظرم نویسنده برای کشف جهان درونی خودش بیش از هرچیز نیاز به آزادی، انتخاب و تجربه دارد تا بتواند آنچه را درک کرده و میخواهد بیان کند، در قالبی که خودِ داستان تعیین میکند ارائه دهد.
– تا الان چند رمان و داستان از شما به زبانهای مختلف ترجمه شده است؟ بیشترین ترجمه برای کدام کشور و متعلق به کدام کتاب بوده است؟
رمان «سال درخت» با ترجمه خانم «کارولین کراسکری» و توسط نشر شمع و مه به انگلیسی منتشر شده است.
رمان «بارانزاد» را خودم به انگلیسی برگرداندم که سال گذشته در لندن به چاپ رسید.
ترجمهی فرانسه رمان «سندروم ژولیت» هم در حال انجام است که قرار است بهار سال آینده منتشر شود.
– البته در این باره پیش تر توضیح دادید ولی در حال حاضر شما به نویسندهای فرم گرا و تجربه گرا شهره شدید و ژانر فانتزی و علمی تخیلی را انتخاب کردید، چرا به این فضا رفتید؟
همانطور که گفتم تاکید خاصی روی ژانر، فرم و قالب داستان ندارم، بستگی به خود داستان دارد. دغدغههای شخصیام را بهتر میتوانم در ژانر علمیتخیلی یا فانتزی بیان کنم و برای همین به این ژانرها رو میآورم.
اگر احساس کنم مضمون داستان من در فضای واقعگرایانه یا در ژانر دیگری بهتر منتقل میشود حتما از آن ژانرها بهره میبرم؛ ضمن این که با توجه به نیاز داستان از امکانات ژانری استفاده میکنم.
برای مثال شاید در «رنسانس مرگ» میتوانستم فضای دنیای داستان را فیوتریستیک در بیاورم. اما از آنجایی که در انتقال مفهوم و مضمون داستان کمک موثری نمیکرد، فضا را نزدیک به دنیای امروز نگه داشتم و فقط در بخش هایی که لازم بود از امکانات دنیاسازی ژانر علمیتخیلی استفاده کردم.
– واکنش خواننده های این سبک چطور بود؟
با توجه به اینکه تا پیش از دههی اخیر ژانرنویسی در ایران جا نیفتاده بود و بیشتر آن را مناسب گروه سنی کودک و نوجوان میدانستند، خیلی طول کشید و سخت بود تا بتوانیم ژانر علمیتخیلی بزرگسال را جا بیاندازیم.
الان بعد از شش سال تلاش باید بگویم در جایگاه خیلی بهتری ایستادهایم و کمکم ادبیات داستانی ژانری در ایران دارد مخاطب خود را پیدا میکند. به وجود آمدن ناشرهای تخصصی ژانری، جوایز گمانهزن و سایتهای تخصصی در این زمینه نشاندهندهی حرکتی رو به جلو در راستای تثبیت ادبیات گمانهزن است.
– طی سال های اخیر استقبال از نمایشگاههای کتاب و مطالعه را چطور دیدید؟ انگار با نمایشگاه کتاب موافق نیستید، چرا؟
به عنوان نویسنده برگزاری نمایشگاه کتاب تاثیر چندانی در حرفهی من ندارد. به عنوان مخاطب جدی ادبیات داستانی، همیشه در طول سال، فارغ از نمایشگاه و تخفیفهای ناچیزی که دارد کتابهایی را که نیاز دارم تهیه میکنم.
اما همانطور که میدانید در حال حاضر کتابفروشی دارم. مسلما نمایشگاه کتاب ضربهی سنگینی به فروش کتابفروشیها میزند، نه فقط در زمان برگزاری آن، بلکه از یک ماه قبل و یک ماه بعد از نمایشگاه همینطور است.
از آنجایی که اغلب مخاطبان ادبیات داستانی مثل شخص من در خصوص خرید کتاب اقدام نمی کنند و به جای خرید از کتابفروشیها ترجیح میدهند از ناشر خرید کنند، کتابفروشیها از نمایشگاه لطمه میبینند.
این طور نگاه کنید که صنعت نشر و فروش کتاب یک چرخهی عظیم است. از مولف و ناشر شروع میشود تا پخش، کتابفروشی و مخاطب. در این چرخه در زمان نمایشگاه کتاب، به غیر از ناشر، باقی متضرر میشوند، حتی مخاطب! چرا که مخاطب با تضعیف کتابفروشیها ناخودآگاه باعث تعطیلی آنها میشود و در زمانهای غیر از نمایشگاه، امکان خرید خود را کاهش میدهد.
– برگردیم به دنیای کتاب های شما، “رنسانس مرگ” آبان ماه منتشر شد، تا الان چقدر مورد استقبال قرار گرفته است؟
استقبال به نسبت خوب بوده ولی هنوز زود است که نظر دقیقی بدهم.
– «رنسانس مرگ» فراملیتیست؟ چقدر برگرفته از روزگاریست که در آن زندگی می کنیم؟ اساسا نوشته های شما چقدر سعی دارد در قالب خودش به وضعیت جامعه در زمینه های مختلف اشاره کند و بیشتر کدام وجه مورد نظر شما به عنوان نویسنده است؟
«رنسانس مرگ» در کشوری خیالی به نام «فانی» میگذرد. اما دغدغههای شهروندان این کشور، جهانی هستند. مساله اصلی در رمانهای دیستوپین انسان و رابطهی انسان با حکومتی است که در آن زندگی میکند. اغلب حکومتهایی توتالیتر که فردیت را نقض میکنند و با طبقهبندیهای تبعیضآمیز شهروندان را تحت ظلم قرار میدهند. بخشی از دغدغههای مطرح شده در رمان الهامگرفته از وضعیت جامعهی امروز ماست.
– اگر به این جمله اعتقاد داشته باشیم کتابها بیانگر بطن جامعه در دوره خود هستند کدام یک از آثارتان را می توانید به طور مستقیم به این جمله ارتباط دهید؟
تمام کتابهای من به نوعی از دغدغههای شخصی من به عنوان انسان، شهروند، زن، مادر، نویسنده و غیره نشات میگیرند. تمام تلاش من این بوده که این مسایل را به شکلی کلیشهزدایی شده در داستانهایم به تصویر بکشم.
– با تبلیغات و حمایت در عرضه کتاب ها موافقید؟
حتما. در عصری زندگی میکنیم که تبلیغات حرف اول و آخر را میزند. بارها دیدهایم که اثری درخشان بدون تبلیغات مناسب، دیده نمیشود و کتابهای ضعیف با راه انداختن موج تبلیغاتی پرفروش میشوند. به نظرم باید روی آثار خوب تبلغات شود، مشکل اینجاست که نویسنده نباید خودش شخصا به تبلیغ کتابش بپردازد. اصلا چنین کاری با ذات نویسندهای که ترجیح میدهد زندگیاش در دنیای خیال و داستان و در انزوای نوشتن بگذرد، مغایر است. تبلیغ کتاب از وظایف ناشر است که متاسفانه به جای تمرکز بر آن روی فعالیتهای زودبازدهی مثل فروش نمایشگاه و فروشهای ویژهی اینترنتی وقت و انرژی میگذارند.
در ضمن نویسندگان ما از تبلیغات اساسی مثل تبلیغ در رسانهی ملی و بیلیوردهای شهری که مخاطب گستردهی میلیونی دارند، بی بهرهاند.
– چرا هنوز هم جای ادبیات گمانه زن در بازار نشر خالیست؟
سهم کتابهای گمانهزن ترجمه در بازار نشر چندان کم نیست، اما در خصوص آثار تالیفی مسلما تعداد کتابها با ترجمه رقابت نمیکند. به هرحال این ژانر در ایران نوپاست و هنوز یک دهه هم از تلاش نویسندگان ما در ادبیات گمانهزن نگذشته است.
این را هم در نظر داشته باشیم که آثار تالیفی در ایران با نمونههای بسیار موفق خارجی خود مقایسه میشوند و همین کار را برای نویسندگان دشوار کرده است. باید بتوانیم آثاری بنویسیم که با هری پاتر و ارباب حلقهها رقابت کند و مسلما کار راحتی نخواهد بود.
مخاطب ادبیات گمانهزن به هیچ وجه با دید اغماض به آثار تالیفی نگاه نمیکند و همان کیفیت بالای شاهکارهای ادبی جهانی را طلب میکند. به نظر من زمان زیادی میبرد تا بتوانیم به آن درجهی کیفی برسیم اما برای شروع کیفیت کلی آثار تالیفی قابل قبول است.
– برای جا انداختن نوشتن بیشتر این نوع ادبیات بین نویسندههای جوان کار آموزشی انجام شده؟
تلاشهای غیر متمرکزی شده اما لازمهی آن این است که اساتیدی در این زمینه ورود کنند و آموزش را به عهده بگیرند. تعداد افرادی که چنین توانایی و مهارتی دارند بسیار کم است. باید صبر کرد تا نسل حاضر نویسندگان ما به درجهای از استادی برسند و بتوانند راه را برای نسلهای بعدی هموار کنند. درحال حاضر بیشتر تلاشها برای شناساندن و جا انداختن ادبیات گمانهزن تالیفی بوده و در حوزههای دیگر مثل آموزش تلاش درخوری صورت نگرفته است.
– برویم سراغ کتاب «سندروم ژولیت»، اسم کتاب چطور به ذهنتان رسید و چه ارتباطی بین کتاب شما و درام شکسپیر برقرار است؟
برای من اسمگذاری کتاب یکی از سختترین مراحل نوشتن است، این اسم از بین تعداد زیادی اسم پیشنهادی انتخاب شد. وضعیت انسانهای داستان شبیه کسانی است که دچار بیماری هستند و سندروم این بیماری را از خود نشان میدهند. از آنجایی که این بیماری به عشق مربوط است میخواستم واژهای استفاده کنم که به صورت غیرمستقیم مفهوم عشق را القا کند.با توجه به ارتباطی که داستان با نمایشنامه رومئو و ژولیت شکسپیر دارد از ژولیت به عنوان نماد عشق در نام کتاب استفاده کردم.
– آیا کتاب دید بدبینانهای به مفهوم عشق دارد؟ آیا در هیچ زمانی نمیتوان به عشق رسید؟ تنها راه وصال هلاک است؟
از نگاه خودم سعی نکردهام در این رمان پاسخی به این سوال بدهم که عشق چیست؟ تلاشم این بوده که سوال را مطرح کنم و بگذارم خوانندگان دربارهاش فکر کنند. درک شخصیتهای داستان از عشق و راه حلشان برای دستیابی به آن لزوما مورد تایید نیست و مخاطب میتواند به راحتی شخصیتهای داستان را قضاوت کند و موضع گیریهای آنها را زیر سوال ببرد.
بستگی به نگاه مخاطب به عشق دارد، ممکن است با شهریار همذات پنداری یا او را تخطئه کند. همینطوری باقی شخصیتهای داستان و در حالیکه موضع خود را نسبت به داستان و شخصیتهای آن مشخص میکنیم، ناخودآگاه به دنبال جواب سوال اصلی داستان میگردیم که عشق از نگاه ما چطور تعریف میشود.
-گربهای که در کتاب هست، ژولیت، چطور شخصیتی دارد و چه نقشی را در پیشبرد تم کتاب تان بازی میکند؟
برای اینکه بتوانم حواس پنجگانهی شهریار را درگیر کنم به نشانههای مختلفی نیاز داشتم: بصری، شنیداری و… یکی از آنها هم حس تماس بود. کارکرد گربه برای ایجاد ارتباط تماسی غیرمستقیم بین شهریار و نیلوفر بود.
– چرا به این اندازه به ژانر دیستوپیا علاقهمند هستید؟
برای من مسالهی انسان و ارتباط انسان با جامعه از مهمترین دغدغههاست. با توجه به تجربهی زیستی شخصی من این دغدغه هنوز حل نشده و فکر میکنم تا زمانیکه ذهنم درگیر این موضوع است همچنان در این زیرژانر گمانهزنی خواهم کرد. البته رمانهای دیستوپین همیشه داستانهای مورد علاقهی من بودهاند از کتاب یونی کامپ نوشته آیرا لوین گرفته تا کتاب ما یوگنی زامیاتین و همیشه از خواندنشان لذت میبرم.