گفت‌و‌گوی اختصاصی با شیوا مقانلو از نوشتن و ادبیات تا مجموعه‌ی تابان

«اسرار عمارت تابان» نوشته شیوا مقانلو، رمانی جنایی‌ست که نه‌تنها مخاطبان ژانر جنایی، بلکه مخاطبان جریان اصلی را هم جذب خود کرده است. داستانی که شما را به دل تاریخ و قرن‌ها پیش می‌برد تا در هر بخش از آن، خودتان را در گوشه و کنارش پیدا کنید.

اکنون به بهانه‌ی چاپ دومین جلد از مجموعه‌ی تابان، «برج استخوان» با «شیوا مقانلو» نویسنده‌ی این مجموعه گفت‌و‌گویی داشتیم که در ادامه می‌توانید این مصاحبه را بخوانید:

  • از کجا شروع کردید و چه شد که وارد ادبیات شدید؟

از آن‌جایی که پدرم دبیر تاریخ بود، مادرم که استاد دانشکده پرستاری بود یک کتابخوان حرفه‌ای، و حتی مادربزرگم هم بسیار اهل شعر و ادبیات، طوری که من خواندن و حفظ کردن اشعار حافظ را با مادربزرگم یاد گرفتم. ما در خانه‌مان کتابخانه‌ی بزرگی داشتیم و من بدون داشتن محدودیتی از نظر ژانر و سبک یا گروه سنی، کتاب می‌خواندم. از همان کودکی هم استعداد نویسندگی‌‌ام مشخص بود و می‌نوشتم. اما با ورود به دانشکده‌ی سینما و به‌دلیل آشنایی و دوستی با طیفی از دانشجویان و استادان که بیش‌تر مشغول کارهای پژوهشی و نظری بودند، کم‌کم به سمت ترجمه کشیده شدم؛ در عین حال نوشتن داستان را هم کنار نگذاشتم. در اواخر دوران دانشگاه بود که اولین کتاب تالفی‌­ام در نشر چشمه، و تقریبا همزمان اولین کتاب ترجمه­ام با نشر بازتاب نگار به چاپ رسید. بازخوردهای خوبی گرفتم. خودم هم برنامه مشخص و درازمدتی داشتم، بنابراین در ادبیات ماندم.

  • نظرتان درباره‌ی ادبیات داستانی در ایران چیست؟

پایه‌گذاری‌های ادبیات داستانی از ابتدا غیراستاندارد بوده. نویسنده­‌های خوبی به شکل تک­‌تک داشته‌ایم ولی در پیشینه‌ی تاریخی‌مان مکاتب و سبک­‌ها و گرایش‌­های روشنی ادبی را نگذرانده‌یم؛ بعضی زمان‌ها نویسنده‌ها به یک شیوه گرایش پیدا کرده‌اند؛ اما همان‌ هم کامل و درست تا انتها نرفته. برخی هم حرکات فردی درخشانی داشته‌اند اما دیگر دیده نشده و در تاریخ گم شده‌اند.

در کل به نظرم در ادبیات داستانی ما نویسنده‌های داستان‌های کوتاه  قوی‌تر بوده‌اند و تنها برخی از رمان‌های ایرانی‌ در چهارچوب استانداردهای جهانی ایستاده‌اند. در رمان، این مشکل را داشته‌ایم که از به خصوص دهه 40 شمسی، داستان و روایت محوری فدای تکنیک‌­های ادبی شده این فی‌نفسه بد نیست و خودم هم در دوره­‌ای خیلی به تکنیک­‌های آزمایشگاهی و زبان­‌ورزی علاقمند بودم، اما این رویکرد باعث شد رمان از شکل بین­‌الملی فاصله بگیرد. بخش زیادی از رمان­‌ها هم که در دسته ادبیات جدی گنجانده نمی­‌شوند، از آن‌سوی بام افتادند و بی‌هیچ نوآوری و خلاقیت و شگردی، تنها به تکرار و بازتکرار مضامین هزارباره گفته شده و کهنه بسنده کردند که البته همه‌جای دنیا هم مخاطب دارد. باید خیلی زودتر از این‌ها، در وسط پلی زده می‌شد: کارهای جذاب و در عین‌ حال جدی نوشته می­شد، و نویسنده بدون باج‌دادن به مخاطب و تحمیق او، و بدون فداکردن ادبیات، روبه‌روی او می‌نشست و برایش داستانی درست و کامل و شکیل تعریف می­‌کرد.

البته از دهه‌ی ۹۰ به این‌سو رمان‌های بیشتری به استانداردهای جهانی نزدیک‌ند که باعث امیدواری است؛ همچنین نوشتن در ژانرهای مختلف و زیرشاخه­‌ها گوناگون ادبی به تدریح رایج شده. اما این‌جا هم متوجه مشکلی شده‌ام: اکثر نویسندگانی که در یک سبک یا ژانر خاص فعالیت می‌کنند، فقط به مشخصه‌های فنی همان سبک یا ژانر می‌پردازند و به سایر عناصر داستان توجهی ندارند. این امر باعث می­‌شود قلم‌شان تصنعی باشد، داستان قابل‌ پیش‌بینی و بدون هیچ تکنیک پیشرفتی، و درنهایت تکرار و تکرار الگوهای قبلی.

  • شما به عنوان یک نویسنده‌ی زن، چقدر به نقش زن‌ها در داستان‌تان اهمیت می‌دهید؟

خیلی زیاد، گرچه مردها هم در داستان­‌هایم حضور پررنگی دارند. حتی بعضی داستان‌های کوتاهم اصلا کاراکتر زن ندارد و کاراکتر مرکزی و سایر شخصیت‌ها همگی مرد هستند. به‌نظرم خود داستان جنیست کاراکترش را تعیین می­کند. ولی به هرحال زنان و مسائل زنان طبیعتا همیشه دغدغه‌­ام بوده. مثلا کاراکتر/قهرمان تابان در «مجموعه رمان­‌های تابان». او یک زن قوی و متکی بر دانش است درمقابل بی­‌عدالتی و کج‌رفتاری سکوت نمی‌کند. مستقل و تنهاست، اما سرخورده و بدون دوست و همراه نیست. شخصیتش اکشن هم نیست، مثلا توانایی بدنی خاصی ندارد و ابرانسان نیست.

من تابان را طوری ساختم که هر خواننده‌ای چه زن، چه مرد؛ بخشی از خودش را در تابان ببیند و با او همراه شود. قصدم این است که تابان جدا از پلات جنایی و معمایی، بحث‌های فرهنگی و تاریخی و محیط زیستی را هم بیان کند و از ژانر فراتر برود، یعنی در عین این‌که طوری نوشته‌شده تا مخاطب‌ها از پانزده تا صدساله آن را بخوانند، بفهمند و همراه شوند، اما امضای تکنیکی مرا پایش داشته باشد (از نظر سبک نوشتاری و ویژگی­‌های ادبی و ساختار فنی) و هم بخش‌­های مغفول تاریخ و جغرافیای ایران را که کمتر کسی در حالت عادی دنبال‌شان می­‌رود، به مخاطب معرفی کند. دوست دارم تابان را در شهرهای مختلف ایران بچرخانم و مخاطب را هم با او به سفر ببرم.

  • برای نوشتن بخش تاریخی اسرار عمارت تابان که در دوره‌ی مغول‌هاست، و نیز بخش تاریخی برج استخوان که به اواخر دوران قاجار برمی­‌گردد، چقدر تحقیق کردید و ایده‌ی نوشتن درباره‌ی تاریخ آن دوره‌­ها، آن هم در رمان‌­هایی جنایی و معمایی، از کجا آمد؟

علاقه‌ی من به تاریخ به همان کودکی و رمان‌های تاریخی و سفرنامه‌­های پدرم برمی‌گردد. من قبل از نوشتن کتابم هم چندین زندگی‌نامه و کتاب تاریخی درباره‌ی تاریخ مغول‌ها خوانده بودم و درواقع استارت کار را که زدم، آمادگی قبلی داشتم. در کنار خواندن تاریخ، اصالت مشهدی من و شناخت زبان و فرهنگ خراسان براساس تجربیاتم، کمک خوبی در نوشتن این رمان بود. احتمالا خواننده‌های زیادی، به‌طور عادی، چیزی از دژ بلقیس و تاریخش  نمی‌دانند؛ اما اگر در یک رمان جنایی درباره‌ی آن بخوانند کنجکاو می‌شوند و حتی تحقیقات بیشتری می‌کنند. همین‌طور در برج استخوان هم، بخش­‌های تاریخی قجری داستان، و شرایط زندگی یزدی‌­های قدیم، و نیز زرتشتیان منطقه، همگی مبتنی بر واقعیت هستند. من حتی درمورد جزئیات لباس­‌ها هم تحقیقات زیادی می­‌کنم تا به درستی توصیف‌شان کنم.

البته شخصیت‌های تمام رمان­‌های تابان ساخته‌ی خودم هستند، برای مثال مطمئناً دژ بلقیس حاکمی داشته که اسمش در تاریخ ذکر نشده، اما من او را ساختم و به یکی از کاراکترهای جذاب اسرار عمارت تابان تبدیل کردم، یعنی نظام‌­الدین علی. کل مکان­‌ها و مسیرها و اتفاقاتِ کلیِ مرتبط به تاریخ هر دوره، در رمان­‌های من واقعیت دارند. برای نوشتن سطر به سطر این رمان­‌ها تحقیق کرده‌ام و البته به‌نظرم هر کتابی باید این‌طور باشد.

  • نظرتان درباره‌ی بومی‌سازی در ادبیات چیست؟

به نظرم جایگاه و مرحله‌­ایست که باید در نهایت به آن برسیم. هر نویسنده تا مدتی دست به آزمون و خطا می‌زند و سبک‌ها را تجربه می­‌کند، اما زمانی می‌رسد که کُشتی‌ات را با تکنیک‌­ها گرفته‌ای و زبانت را آزموده‌ای و وقت آن است که به یک امضای شخصیِ ثابت برسی. بومی‌ بودن نوشته هم بخشی از این امضاست که رسیدن به آن حاصل تجربه و آزمون و خطاهای بسیار است. من پانزده سال پیش نمی‌توانستم تابان را بنویسم چون پیش‌زمینه‌ی نوشتن این اثر در من قوام نیافته بود و زمانش نرسیده بود.
این را هم در نظر داشته باشیم که نویسنده‌های خارجی به شکل بنیادی برای بومی‌نویسی حمایت می‌شوند. انواع جوایز، بورسیه‌ها، کمک‌ِ نهادهای مختلف، مجلات و نشریه‌های مختلفی وجود دارند که به یک نویسنده کمک می‌­کنند تا درمورد منطقه‌ای خاص، یا یک اتفاق تاریخی، یا حتی یک مسیر جغرافیایی، داستان بنویسد. مثلا در منطقه­‌ی موردنظرش به او هتل یا خانه می‌­دهند، یا هزینه­‌ی سفرش به جای مدنظرش را تامین می­‌کنند تا او ویژگی­‌های بومی و قومی آن منطقه را در داستانش پیاده کند. ولی این حمایت‌ها در کشور ما وجود ندارد. البته نویسنده هرگز به امید گرفتن کمک یا تشویق نهادهای مختلف دست به قلم نمی‌­برد، ما برای خودمان و مخاطب‌مان می­‌نویسیم و پاداش‌مان را هم از او می­‌گیریم. ولی وجود تشویق و حمایت هم کار را راحت­‌تر می‌­کند.

  • کارنامه‌ی ترجمه‌ی شما در کنار پربار بودن، بسیار جالب است و کتاب‌های مختلف و متفاوتی را ترجمه کردید‌اید. انتخاب کتاب‌های ترجمه‌تان چگونه است؟

یکی از دلایل من برای انتخاب اثر این است که اولین‌ها را به مخاطب ایرانی نشان بدهم، البته اولین‌­های ارزشمند را:  اولین‌های یک سبک ادبی، اولین اثر یک نویسنده بزرگ، یا حتی اولین­‌ها در حوزه‌­ی کتب تئوریک و دانشگاهی. مثلا ورود به من به جهان ترجمه­‌ی ادبی با اولین ترجمه‌ی فارسی از نویسنده‌ی معروف و پدر ادبیات پست‌مدرن، دونالد بارتلمی انجام شد. یا مثلا اولین کتاب درباره‌ی ژانرهای سینمایی را به فارسی ترجمه کرده‌م، همچنین اولین -و تا اینجا تنها- کتاب درباره‌ی ارتباط گیم و ادبیات و سینما را هم در کتابی به‌نام از «گیم تا فیلم» به فارسی برگردانده‌م.

نکته­‌ی دوم و البته متصل به اولی، جذابیت و اهمیت کتاب است. البته پیش آمده که جذابیت موردنظر من با جذابیت موردنظر بازار ایران فرق داشته و کتاب پرفروشی نشده، اما دلیل من برای انتخاب اثری اعتبار و ماندگاری ادبی آن است، نه فروش. وگرنه بارها پیشنهاداتی از سوی ناشران گرامی برای ترجمه­‌ی رمان‌­های پرفروش داشته‌ام که طبیعتا قبول نمی­‌کنم. یا مثلا پیشنهاد شده کتاب‌­های تکی یا مجموعه‌های معروف جهان را دوباره ترجمه کنم. این پیشنهادها نفع مالی زیادی برای من خواهند داشت، اما چیزی به من یا دنیای اطرافم اضافه نمی‌کنند.

به نظرم مترجم با اپراتور ترجمه فرق دارد. مترجم باید هدف و دیدگاه و برنامه­‌ی درازمدت و پرستیژ ادبی داشته باشد. و چه خوب که بتوانیم، و شانس بیاوریم، که این­‌ها را با داستانی پرمخاطب هم یک‌جا داشت باشیم. یکی از آخرین رمان­‌هایی که تر‌جمه کرده‌م، «آدم­‌ماهی» اثر کوبو آبه، نشر نیماژ، داستانی با ظاهر علمی‌تخیلی و جنایی است، اما در پشت این سطح و ماجراهای هیجان‌انگیز،  با یک اثر کاملا پیشرو و آینده­‌پژوهانه و جدی طرف هستیم که سوال‌های مهم فلسفی برای‌مان طرح می­‌کند.

  • نظرتان درباره‌ی ادبیات گمانه‌زن در ایران چیست؟

خوشحالم که نویسنده‌های جوان، و همین‌طور هم باتجربه­‌ترها، در ادبیات گمانه‌زن فعالیت می‌کنند؛ اما متاسفانه خیلی از کارهایی که خوانده‌ام بیشتر مبتنی بر فضاسازی گمانه­‌زن بوده تا متکی بر تمام عناصری که یک داستان خوب را می‌­سازند؛ یعنی انگار برخی دوستان در فضاسازی درجا می‌زنند. درصورتی که ساخت یک فضای درست در این ژانر، به شخصیت‌سازی و ارتباط منسجم شخصیت‌ها و پلات قوی هم نیاز دارد. طبیعتا در این سال­‌های اولیه خیلی از طرح­‌ها و کتاب‌­ها فضاهای غیرایرانی و نهایتا بدون زمان و مکان مشخص دارند. این انتخاب دلایل زیادی هم دارد. اما شخصا ترجیح می‌­دهم به سمتی برویم که به راحتی از پتانسیل­‌های ایرانی هم استفاده کنیم و آن­‌ها را بین مخاطبان جا بیندازیم.

  • نظرتان درمورد رمان­‌های چندجلدی چیست؟ 

مخاطبان و بازار همیشه از رمان‌­های چندجلدی بهتر استقبال می­‌کنند. وقتی شما رمانی چندجلدی می­‌نویسید نشان می‌­دهید کارتان را بلد هستید، قصدتان جدی است و فقط همین‌طوری و شانسی اثری خلق نکرده‌اید. البته ریختن طرح برای چند جلد رمان کار خیلی سختی است و دوراندیشی و آینده­‌نگری زیادی می­‌خواهد؛ اما به هرحال در مخاطب اطمینان خاطر ایجاد می­‌کند. اما برای نویسندگان تازه­‌کار یا گمنام پیشنهادش نمی­‌کنم؛ چون مخاطب هنوز به آن‌ها اعتماد ندارد و نمی­‌شناسدشان. بنابراین کارشان -هرچقدر هم خوب- شاید درست خوانده نشود و درنهایت باعث سرخوردگی شود.

به‌نظر من در حال حاضر و باتوجه به وجود فضای مجازی و انواع راه‌های ارتباطی مثل اینستاگرام، گروه‌های تلگرامی و مجلات اینترنتی، و با وسعت و عدم محدودیتی که اینترنت در اختیارمان گذاشته، بهتر است نویسندگان تازه­‌کار آثارشان را ابتدا در اینترنت در معرض خوانده و نقد شدن قرار دهد و پس از تجربه­‌اندوزی، با توجه به نقد و نظراتی که می‌گیرند، یک اثر با کیفیت را به چاپ برسانند.

  • ارتباط ادبیات بدنه و ادبیات گمانه‌زن در ایران را چگونه می‌بینید؟

مشخصا در سال­‌های اخیر ادبیات بدنه به ادبیات گمانه‌زن تالیفی تمایل نشان داده و دیگر صرفا بر ترجمه متمرکز نیست. به نظرم این وضعیت کم‌کم بهتر هم خواهد شد و حتی خوانندگان ناآشنا یا بدبین به این ادبیات را هم جذب خواهد کرد، طبیعتا به شرط این‌که هر چیزی را به نفس اینکه تالیفی یا ایرانی است، قبول نکنیم. درمورد اثار خارجی هم همین است. هرچه نمونه‌­های بهتر و قوی­‌تری ترجمه شوند، راحت­‌تر وارد جریان اصلی بدنه می­‌شوند. در نهایت هم مخاطب‌ها و ناشران اعتمادشان بیشتر می­‌شود، هم خود نویسنده‌های گمانه‌زن متوجه می­‌شوند که صرفاً برای خودشان و خواننده‌های اندک نمی­‌نویسند؛ بلکه باید همه‌ی مخاطبان را در نظر بگیرند و از حالت محفلی بودن خارج شوند.

  • جلد دوم مجموعه‌ی تابان یعنی «برج استخوان» به تازگی منتشر شده. ماجرای این جلد چیست؟

بله. «برج استخوان» در سی و سومین نمایشگاه کتاب تهران عرضه و با استقبال خیلی خوبی روبه‌رو شد. خوشحالم که مخاطبان وفادار و علاقمند به تابان در تابان یک، با شوق به غرفه نشر نیماژ می­‌آمدند و دنبال جلد دو بودند. البته این دو جلد ربط مضمونی به هم ندارند و می­‌شود جداجدا خوانده شوند؛ ولی تم اصلی که سفر و کاوش­‌های اسرارآمیز تابان و مواجهه‌ی او با خطرات گوناگون است، در هر دو و نیز جلدهای بعدی مشترک است. من پلات جلد سوم را هم نوشته‌‌ام و احتمالا با فاصله‌­ای یک سال و نیمه از حالا، منتشر شود. به شکل خلاصه، در برج استخوان تابان به یزد سفر کرده، شخصیت‌های پیرامونش باتوجه با داستان تغییر کرده‌اند و او دوباره باید رازی را افشا کند که ریشه در گذشته دارد. بناهای اصلی یزد، و اماکن تاریخی مهم، در این کتاب حضور دارند. گرچه کتاب هنوز پخش رسمی‌اش را در ایران آغاز نکرده اما خوشبختانه بازخوردهای خیلی خوبی از مخاطبانی گرفته‌ام که کتاب را در نمایشگاه خریده‌اند.

پیام بگذارید