خون اژدها: روایتی از شوالیه اژدها در نبردگاه ایزدان و شیاطین
در ادامه اقتباسهای نتفلیکس از بازیهای رایانهای به سراغ انیمیشن Dota 2 :dragon blood رفتهایم و به بررسی این اثر میپردازیم. پیش از آنکه به دنیای خدایان و اژدهایان پا بگذاریم، کمی با تاریخچه پیدایش بازی آشنا میشویم.
پس از انتشار بازی warcraft 3: reign of chaos و بستهی الحاقی آن frozen throne و محبوبیت بالای این سری، تیمی از توسعهدهندگان با الهام از نقشهی aeon of strife در بازی استارکرافت سری محبوب DOTA را عنوان یک ماد معرفی کردند. DOTA را میتوان یکی از تاثیرگذارترین مادها برای پیشرفت ژانر MOBA دانست. در سال 2009 شرکت VALVE امتیاز این سری را خریداری کرد و با توسعهی آن DOTA2 را در سال 2013 معرفی کرد. در بازی DOTA شما در قالب تیمی پنج نفره خواهید بود که هر بازیکن کنترل یک قهرمان را به دست میگیرد. هدف نهایی شما نابودی مقر اصلی دشمن یا همانAnceint ها است. همچنین در طول بازی تاورها و کریپویوهایی که توسط هوش مصنوعی کنترل میشوند وجود دارند. بازیکنان با نابودی آنها گلد و ایکسپی دریافت میکنند و میتوانند لِول خود را ارتقا دهند و تجهیزات بیشتری خریداری کنند . اما چه چیزی این بازی را جذاب ساخته و به عنوانی محبوب بین طرفدرانش مبدل کرده است؟ دادن یک پاسخ تککلمهای برای این سوال شاید دشوار باشد. میتوان گفت شما می توانید سالها DOTA بازی کنید اما هیچکدام از مسابقههایتان مانند یکدیگر نباشد که آن هم به علت تنوع کاراکتر و تاکتیکها و نبردهای گروهیِ به شدت متفاوت و صد البته کنترلکنندگان کاراکترها است.
در سال 2021 نتفلیکس فصل اول DOTA2:Dragon blood را منتشر کرد. پخش این مجموعه برای طرفداران سری خبری خوشحالکننده بود. داستان درباره شیطانی به نام Terrorblade است. او قصد دارد روح اژدهایان اعظم را به دست آورد. در میانهی نبرد او با slyrak پدر آتش، حضور یک شوالیه اژدها به نام Davion موجب تغییر همهچیز میشود. سرنوشت اژدها و شوالیه یه یکدیگر پیوند میخورد. در آن سوی قصه ایزدبانویی مجنون سالهاست با فریبدادن مردمش بر آنها حکم میراند و مخالفانش را به مرزهای دور تبعید کرده است. همهچیز آرام است تا اینکه سروکلهی دزد کوچکی پیدا میشود. شاید این سارق در مقابل قدرت دیوانهوار او تهدیدی به حساب نمیآِید اما وقتی جادوگری با سنی قریب به چند هزارسال او را دستمایهی انتقام خویش قرار میدهد، تمام معادلات عوض میشود.
حال سوال اینجاست که آیا نتفلیکس این مجموعه را فقط برای افراد آشنا به بازی ساخته است؟ میتوان گفت حتی اگر مقصود تیم سازنده چنین نبوده، ولی این مسیریست که مجموعه در پیش گرفته است. در ابتدای مطلب میخواهیم پیش از بیان هر نقطهی قوت یا ضعفی، به بررسی بزرگترین مشکل، یعنی روایت و داستانپردازی بپردازیم . مجموعه با معرفی دنیای خیالی شروع میشود و سپس چندین کاراکتر را به شما معرفی میکند. اما پیش از آنکه شما بتوانید با آنها همراه شوید و از اهداف و انگیزههای آنها سر در بیاوردید، کاراکترهای جدید دیگری به داستان وارد میشوند.
شاید اگر شما مخاطبی باشید که پیش از این زمانی صرف بازی و البته خواندن پیشینهی شخصیتهای آن کرده باشید، بتوانید با داستان تا حدودی همراه شوید. اما برای دستهی دیگر مخاطبانِ ناآشنا، داستان نه شخصیتها را به درستی به آنها معرفی میکند و نه انگیزههایی که آنها را به جلو میراند. اما مشکل داستان فقط به شخصیتها ختم نمیشود، جهانی که به مخاطب معرفی میشود مملو از ناشناختهها و اسرار و موجودات جادویی و… است. همان ایراد همچنان همراه داستان است و تعریف کامل و مناسبی به مخاطب نمیدهد. جهان غنیای که داستان در آن روایت میشود برای شناساندن خود نیاز به روایت قابل قبولتری دارد.
بسیاری از مخاطبان امید داشتند که تیم سازنده این مشکل را در فصل دوم برطرف سازند، اما این معضل در فصل دوم هم گریبانگیر روایت میشود. موجی از شخصیتهای جدید به داستان ورود میکنند که نه در جایگاه درستی قرار میگیرند و نه نقش موثری در داستان ایفا میکنند. به نظر میرسد حضور آنها در واقع به این دلیل است که نویسندگان داستان قصد دارند از شخصیت های محبوب سری در داستان بهره ببرند. حضور آنها بدون استفادهی درست ومنطقی است و همین بهرهگیری نادرست بر بار مشکلات قبلی میافزاید. البته وجود نکات مثبت در جنبههای دیگر این اثر تا حدودی سعی در پوشاندن این ضعف داشته که توانسته تا حدی هم موفق شود. طراحی چهره و پوشش شخصیتهای داستان در سطح قابل قبولی قرار دارد. میتوان گفت در این زمینه انیمه موفق عمل کردهاست. البته موفقیت در این زمینه مدیون طراحی صحنه و البته موسیقی متن نیز هست. تیم سازندهی موسیقی انیمه به خوبی توانسته حس و درونمایهی لحظات مهم داستان را به مخاطب منتقل کند. شاید بتوان گفت این هماهنگی بین شخصیتها و صحنه و موسیقی متن بزرگترین نقطهی قوت داستان است. نکته مهم دیگر که قابلتوجه است، دنیاسازی این اثر است.
با وجود تمام کمبود و کاستیهایی که داستان درون خود دارد، ما با جهانی به شدت غنی و پس زمینهای اساطیری مواجه هستیم. جهانی که توان بسیار بالایی برای تبدیلشدن به یک اثر فوقالعاده دارد. داستان توانایی و قابلیتهای فراوانی برای جذاب و گیرا بودن دارد که البته به حد کافی از آن بهره برده نشده است، ولی امتیاز مثبت دیگری برای این اثر محسوب میشود. در پایان میتوان گفت DOTA:dragon blood انیمهای خوب همراه با نقاط ضعف مهمی است که مانع از تبدیل آن به یک اثر عالی میشود، اما همچنان ارزش دیدن در یک تعطیلات آخر هفته را دارد.