اینک، آخرالزمان، من، آخرینِ ما
جوئل نمیخواست بازگردد، نه از مرگ. وقتی که دستان اَبی بالا و پایین میشد و با چوب گلف به سرش ضربه میزد، وقتی که خون سرش قطرهقطره روی زمین میریخت و کف خانهی قدیمی را نقاشی میکرد، وقتی که مرگ را جرعهجرعه مزه میچشید، جوئل پا پسکشیدن!-->…