آنگاه که کشتیِ افراد اکس به ساحلِ هیکمن مینشیند
کمیک: خاندان اکس و قدرتهای اکس
نویسنده: جاناتان هیکمن
طراح: پپه لاراز – آر. بی. سیلوا
انتشارات: مارول
جهشیافتههای مارول و بهطور دقیقتر، افراد اکس، یکی از شناختهشدهترین شخصیتها در صنعت کمیکبوک هستند. این شخصیتها طی سالها دستخوش تغییرات کوچک و بزرگی شدند. مارول همواره سعی داشت از آنها، داستانی درام و گاهی حماسی خلق کند. اما همیشه این ترفند پاسخگو نبود. چراکه بعضی از نویسندگانِ دنیای اکس (دنیای منتسب به افراد اکس و جهشیافتهها)، چنان تاثیر شگرفی بر این شخصیتها میگذاشتند که نویسندگان بعد از آنها قادر به خلقِ داستانی بهتر یا حداقل همسان نبودند. چندی از نویسندگانِ تاثیرگذارِ این دنیا، کریس کلرمونت و گرنت موریسون هستند. بهواقع میتوان گفت پس از خروج گرنت موریسون از دنیای اکس، بهمدت تقریبیِ ۱۵-۲۰ سال داستانی درخور ندیدیم و همانطور که طرفدارانِ این فرنچایز مطلع هستند، حالِ کمیکبوکهای اکس من خوب نبود.
اما در سال ۲۰۱۹ و درحالیکه عناوین رنگارنگ و مختلفی از دنیای اکس درجریان بود، مارول از برنامههای آیندهاش برای این دنیا پردهبرداشت. این انتشارات، جاناتان هیکمن را بهعنوان سرپرست تیمِ تغییر و تحول کمیکهای اکس من انتخاب کرد. برای انتشارات مارول هیکمن یک نویسندهی آزموده بهحساب میآید. هیکمن پیشتر با نویسندگیِ عناوینی مانند انتقامجویان، انتقامجویان جدید و جنگهای مخفی توانسته بود خودش را بهعنوان یک نویسندهی جسور و درعینحال کاربلد به اثبات برساند. او با برنامهریزی درست توانست رویدادی عظیم و گسترده در دنیای مارول بهراه بیاندازد. بهخاطر همین موضوع انتشاراتی که حدود ۷۰ سال با کانتیونیتی پیچیده مسیرش را میپیمود، بالاخره به یک سافت ریبوت دستیافت. درنتیجه، مارول با آسودگیخاطر به او اعتماد کرد و اختیاری تام به او برای اصلاح دنیای اکس داد.
خاندان اکس
با صلاحدید هیکمن همهی آثار مرتبط به دنیای اکس کنسل و یا زودتر به پایان رسیدند تا راه برای ورود دو مینیسری خاندان اکس و قدرتهای اکس هموار شود. هیکمن به هواداران قولِ یک عصر تازه و نوین در کمیکبوکهای اکسمن را دادهبود. او از شمارهی اول (خاندان اکس: شمارهی یک) تکلیفش را با هواداران مشخص میکند. هیکمن قصد ندارد یک جنوشای دیگر بسازد. او قصد ندارد یکعده جهشیافته را کنارهم در مدرسهای خاص جمع کند. هیکمن یک قدم فراتر از چیزی که همیشه مرسوم بود، برمیدارد و برای دنیای اکس یک ملت میسازد. هیکمن بیشتر با این خصلت در نویسندگی شناخته میشود که دنیای خاصِ خودش را برای اثر خلق میکند. در خاندان اکس نیز چنین اتفاقی رخ میدهد. هیکمن سعی در خلق دنیایی روی بومِ درهم و آشفتهی دنیای اکس دارد که تنها امضای خودش پای آن باشد.
دنیای اکس پر از شخصیتهای رنگارنگ با قدرتهایی خاص و جالب است. دنیایی متنوع که دست نویسنده را برای استفاده از شخصیت و خلق داستان باز میگذارد. اما هیکمن چشمش را به همهی جهشیافتههای مُرده و زنده میبندد و درصدد خلق داستانی نو از گوشهای که هیچکس انتظارش را نداشت، برمیآید. طی داستان، شخصیتی داریم که هیکمن سرگذشتش را کاملا بازنویسی میکند یا به اصلاحِ کمیکیاش، آن شخصیت را رتکان میکند. اما نکتهی جالب درمورد کاری که هیکمن کرد این میتواند باشد که ذهن طرفدارانِ دنیای اکس نیز همراه با بازنویسیِ شخصیت مذکور، رتکان میشود. دیگر هرچه از دنیای اکسمن میدانستید، همگی دستخوش تغییر میشود. ازاینلحاظ، انتشارات مارول با اعتماد به هیکمن، کشتیِ یکی از مهمترین و پرفروشترین تیمهای خود را به ساحلی امن رساند.
قدرتهای اکس
هیکمن مخاطب را با هوش خود در مسیری قرار میدهد که تماما با زیباییهای بصری عجین شدهاست. در هر دو اثر خاندان اکس و قدرتهای اکس، بهترتیب پپه لاراز و آر. بی. سیلوا بهزیبایی دنیایِ ذهنیِ هیکمن را به تصویر میکشند. استفاده از رنگها واقعا چشمنواز است. هیکمن با همکاری دو طراح خود مخاطب را به چهار دورهی زمانی با خود همراه میکند. در سال اول، پایهریزیهای اولیه برای استقلالطلبیِ صلحمحورِ جهشیافتهها و همزیستیای که چارلز اگزویر (پروفسور اکس) همیشه آرزویش را در سر داشتهاست، صورت میپذیرد. در سال دهم نیز هیکمن مخاطب را به ملتِ جهشیافتهها میکشاند. ملتی که جایی امن برای جهشیافتهها محسوب میشود و البته، خودِ مکان نیز یک جزیرهی جهشیافته بهنام کراکوآ است. اما دو خط زمانی دیگری که هیکمن قصد نشاندادنش را دارد بسیار آشناست.
- سال صد: سالی که همچنان سنتینلها بهدنبال قتل، نمونهگیری و منقرضکردنِ جهشیافتهها هستند. جامعهی بهاصطلاح خوشحالِ جهشیافتهها به ورطهی نابودی کشاندهشده و چیزی جز انسانهای عادی، ربات، خاک و خون باقی نمیماند.
- سال هزار: اینجا دیگر حتی انسانهای عادی نیز وجود ندارند. هیکمن در این خط زمانی، داستانی را نقل میکند که جوامع بشری وجود ندارند. همینطور در این خط زمانی، آیندهای نیز وجود ندارد. موجوداتی که بهعنوان بازماندگان سیاره وجود دارند، تصمیم بر پیوستن به یک جامعهی بزرگتر را گرفتند. جامعهای عظیم که از ادغام جوامع گوناگون در مرکزیت یک سیاهچاله بهوجود آمدهاست.
پر واضح است که هیکمن با هوشمندیِ تمام، چه در مینیسری خاندان اکس و چه در قدرتهای اکس، بهدنبال چکُشکاری است. این دوازده جلد کمیک صرفا قصد پیریزیِ دنیایی را دارند که درحالحاضر بهعنوان خیزش اکس شناخته میشود. چندین عنوان مجزا که از این دوازده جلد مشتق شدهاند و داستانهای افراد اکس و سایر جهشیافتگان را نقل میکنند.
جهشیافتههای کراکوآیی
اما در واکاوی این دو اثر بهصورت مختصر میتوان به چند نکتهی مهم توجه کرد. شاید برای هوادارانِ کمی قدیمیتر فرنچایز اکسمن، نوع نگرش و دیدگاه هیکمن نسبتبه شخصیتپردازیهای اغلبِ شخصیتها، مخصوصا پروفسور اکس، کمی آزاردهنده باشد. اما اگر مقداری در کمیک پیشروی کنیم متوجه یک مطلب مهم میشویم. اینکه پروفسور اکس بالاخره بعد از سالها از پوستهی محافظهکارانهی خود بیرون آمده و دست به ریسک میزند. برای جهشیافتههای کراکوآیی دیگر برد یا باخت مهم نیست. دیگر بحث مرگ یا زندهماندن مسئلهی مهمی در این ملت جدیدِ جهشیافتهها نیست، تنها چیزی که اهمیت دارد تلاشکردن و حرکتِ روبهجلو است.
هیکمن بارها پنلهایی احساسی و حماسی خلق میکند و اینطور مینمایاند که کاملا با دنیای اکسمن آشنایی دارد. این نویسنده در مصاحبههای خود بارها اذعان کردهبود که یک هوادار قدیمیِ دنیای اکس میباشد و آرزوی دیرینهاش نویسندگی برای این شخصیتها بوده است. اما با تمام تعریف و تمجیدهایی که از سوی منتقدین و هواداران نثار این کمیک شدهاست، باید این مسئله را نیز عنوان کرد که رفتوآمدهای هیکمن به گذشته و آینده بسیاری از هواداران را گیج کردهبود. مخصوصا هوادارانی که بهتازگی وارد دنیای اکس شدهاند و خاندان اکس و قدرتهای اکس را یک نقطهی شروعِ جدید برای خوانش کمیکهای این دنیا درنظر گرفته بودند. نکتهی مهمِ دیگری که در این کمیکِ ۱۲ جلدی مرا آزار دادهبود، قابل پیشبینی شدن آن از جلد دوم میباشد.
خیزش اکس
گویا هیکمن بهطور خودخواسته تمام چیزی که در چنته داشت را روکرد. درصورتیکه میتوانست داستان را بهگونهای دیگر روایت کند. اما هیکمن ترجیح داد تا گرهی اصلیِ داستان را برای مخاطب در اوایل کار باز نماید و در آخر، مخاطبش را با یک واقعیتِ اعجابانگیز شگفتزده کند. که باید بگویم شخصا بههیچعنوان شگفتزده نشدم. اینطور بهنظر میرسد که هیکمن توانسته یک مامن را برای افراد اکس و باقی جهشیافتهها فراهم سازد که عمر زیادی نخواهد داشت. ایدهی ساخت یک مکان و قدرت مرکزیِ مشخص برای نظارت و محافظت از جهشیافتهها بهدست خودشان، در نگاه اول جذاب و بدیع است. اما در موج نخستِ این دنیا، نویسنده نتوانسته آنطور که باید خواستههای هوادارانی که سالها منتظر چنین چیزی بودند را برآورده سازد. اما هیکمن و مارول پس از اتمام دو مینیسری خاندان اکس و قدرتهای اکس، موج بعدی خود در دنیای اکس را شروع کردند که تحتعنوان خیزش اکس شناخته میشود.
در مجال دیگر سعی میکنیم نگاهی به این ساحلِ جدید جهشیافتهها در جزیرهی کراکوآ بیندازیم. و نقاط قوت و ضعفش را زیر ذرهبین ببریم.