چشمانداز ژاپنیها از جنگ ستارگان
چشمانداز جنگ ستارگان (Star Wars: Visions) در یک کلام انیمهایست که میتواند هم برای هواداران قدیمی جذاب باشد و هم اشخاصی (مثل من!) که در برابر جنگ ستارگان مقاومت میکنند. در این مقاله به معرفی و بررسی این آنتالوژی میپردازم.
اصلاً «آنتالوژی» یعنی چه؟
صاف و پوست کنده، آنتالوژی مجموعهایست از آثار هنری-داستانی که خالقهای متفاوت، اما مضمون مشترک دارد. مثلاً سریال انیمیشنی معروف نتفلیکس، عشق، مرگ، رباتها (Love Death + Robots) آنتالوژیست.
با چه روبهرو هستیم؟
همانطور که از اسم اثر پیداست، با نه داستان مستقل روبهروییم که به مجموعهی اصلی جنگ ستارگان و خطداستانی آن وابسته نیستند. این مسئله به شمشیر دولبهای میماند که رضایت مخاطبان روی لبهی نازک آن برقصد.
هرکدام از قسمتها نمایشهای کوتاهِ منحصربهفردی، ساختهوپاختهی هفت استودیوی خوشنام ژاپنیاند و از داستان پردازیشان تا حتی مقولهای مانند صداپردازی و گویندگی با ظرافت و توجه طراحی شده. تماشای هرکدام مابین ۱۳ تا ۲۲ دقیقه زمان میبرد.
چشمانداز

قسمت اول، با نام «دوئل»، کاردستی استودیوی Kamikaze Douga است که شاید به لطف انیمهی JoJo’s Bizarre Adventure برای انیمه بازها شناخته شده باشد.
دیدن لایتسیبر آن هم در دست ساموراییِ مرموزی که حسابوکتاب نبردش را از بر است و از طرف دیگر طراحیهای سیاهوسفید با ظریفکاریهای قشنگشان، آدم را یاد حالوهوای فیلمهای ژاپنیِ دههی پنجاه میلادی و آثاری مانند «هفت سامورایی» میاندازد.
درنهایت با پایان آن قسمت، سوالی که در ذهن مخاطب میشکفد این است که چه میشد اگر همان روز نخست، ژاپنیها جنگ ستارگان را میساختند، نه جرج لوکاس؟ داستان سحرانگیز قسمت اول با فضای سنگینش که مانند باتلاقی شما را به درون خودش میکشد، آنقدر خوب است که تصمیم قطعیتان برای دیدن قسمت دوم را هم تضمین میکند و تا آخر قسمت نهم، محو نمایشگر نگه میدارد؛ درست همانگونه که من را خام کرد و تا لحظهی آخر طنابِ سحرش را از دور گردنم باز نکرد.
اپیزود اول را که میبینید دلتان شروع میکند به غنج رفتن و هوس تجربهی دوباره ی آن تعلیقِ آمیخته با تشویشی که لذت لحظههای نبرد را گوشت تنتان کرده، وادارتان میکند به ادامهدادن مجموعه و تماشای قسمت دوم. دلتان را صابون میزنید برای دیدن دوبارهی تمام چیزهایی که بهتان وعده دادهاند، اما نمایش موزیکالی که شاهدش خواهید بود هیچکدام از آن شگفتیها را ندارد، به جز جادوی موسیقی و ترانهای آزاد که درنهایت هم خود اپیزود و هم قهرمان آن قسمت را از سقوط حفظ میکند.
قسمت دوم، با نام Tatooine Rhapsody، محصولی از استودیو Colorido است که شاید ارجاعهایی هم به مجموعهی اصلی داشته باشد، بااینحال به شیوهای ناراحتکننده شما را از این حقیقت مهم آگاه میکند: این آنتالوژی قرار است با سری اصلی متفاوت باشد.
و اما با دیدن قسمت سوم باز ترن هوایی انتظارات صعود میکند. بهمحض دیدن اپیزود «دوقلوها» یاد شخصیت اصلی انیمهی Promare از استودیو Trigger افتادم، که البته آشناپنداری بهجایی هم از آب درآمد.
بله دوستان من، این اپیزود با جلوههای بصری زیبایش و همان رنگهای درخشانی که از استودیو Trigger به یاد داریم، بههیچوجه در به دستآوردن دل مخاطبانش شکست نمیخورد. داستانگویی دوقلوها نقطهی قوت خاصی ندارد. تمام آنچه که رخ میدهد، شاید در یک کلام گیس و گیسکشی یک جفت دوقلوی زادهشده از تاریکی باشد، بر سر اینکه آیا شرارت سرنوشتشان است یا انتخابشان.
آنچه که این اپیزود را ویژه میکند، نقطه نظر و دید جدیدیست که ارائه میکند. سناریوی «چه میشد اگر…»ی که ما را قلقلک میدهد تا کمی در مورد آن خیالپردازی کنیم و با خودمان بگوییم «چه میشد اگر چنین چالشی را در جهان استاروارز داشتیم؟»، «چه میشد اگر ،«نبردشان را، درگیری میان خودشان و دیگری را در خود مجموعهی اصلی شاهد بودیم؟» کسی چه میداند. شاید روزی شاهد تحقق این ایده در خود مجموعه یا یکی از دنیاهای وابسته به آن باشیم.

میرسیم به قسمت چهارم، «عروس دهکده» که دستپخت استودیو Kinema Citrus است و از عناوین لیستشده در کارنامهاش میتوان Made In Abyss را شناخت.
داستان این اپیزود، افسانهی سرزمینیست که سرّ و خاطراتش در زمینِ حاصلخیز آن چون داستانی رویایی محفوظ ماندهاست و مناسکی که در ابتدای قصه برایمان شرح داده میشود، محور اصلی باقی ماجراها قرار میگیرند. روایتی که با وجود فرصت اندک، خود را پلهبهپله برایمان شرح میدهد و دست سازندگان را باز میگذارد تا قطعهای تأملبرانگیز از رشد و حرکتِ آغوشدرآغوشِ طبیعت و زندگی را کنار یکدیگر به ما ارائه دهند. داستان مردمانی که هدف و شیوهی زندگی خود را از همین مناسک و سنتهایی گرفتهاند که ریشه هایش را در مغز استخوانشان پراکنده و آنها را به جنگ با تاریکی برمیخیزاند. از طرف دیگر بیشک تاجِ زیباترین قطعات موسیقی درمیان قسمتهای آنتالوژی نیز از آنِ همین قسمت میشود.
قبول دارم رسیدن به قسمت پنجم این مجموعه از هیچکس قهرمان نمیسازد، اما خوشبختانه شما را با یک قهرمان روبهرو میکند.
اپیزود «نهمین جدای» از استودیوی I.G به تنهایی بار یک مجموعهی کامل را به دوش می کشد. خط داستانیای که مقدمه و فراز و فرود حالیاش می شود و نه تنها برایمان شخصیت خلق میکند که حتی پردازش آن را هم بلد است. کار به معنای واقعی تروتمیز است و در آن دقایق کوتاه فرصت میکند برایمان گره بچیند و بازیمان بدهد. از طرف دیگر این همان قسمتیست که برایتان مفهوم Force یا همان «نیرو» را، که احتمالاً تا الآن چندین بار در طول مجموعه به گوشتان خورده، روشن میکند. فرزند خلف آنتالوژی را با دقت نظاره کنید که آرزومندم ای کاش برای خودش صاحب مجموعهی مستقلی شود.
حتی اگر فرصت کافی برای دیدن تمام نه قسمت را ندارید، این همان قسمتی است که می توانید آن را در زمان کوتاهتان گلچین و تماشا کنید.
قسمت ششم، T0-B1، کار کوچک و ارزشمندی از استودیوی Science Saru است که بعید میدانم برای هر بینندهای جذاب جلوه کند. سبک متفاوتی که در طراحی انیمه به کار رفته شده است، شاید آن را چندان باب میلمان نسازد.
متوجهم که احتمالاً داستان پینوکیویی که دوست دارد جدای شود، کمی با اِلمانهای شناخته شدهی جنگ ستارگان متفاوت است با اینحال در نگاه خیلیها همین قضیه امتیاز مثبتی قلمداد میشود که چراغ سبز را به این اپیزود میدهد. قسمت ششم آنتالوژی از آن دست نقاطیست که جمعیت طرفداران را به دو دسته تقسیم میکند. اینکه به دنبال نگاه جدیدی به مجموعه باشید یا دلتان برای خاطرات قدیمی مجموعه لک زده باشد و دلتان یک بازسازیِ تمام و کمال از سری اصلی در قالب انیمه میخواست (شاید اینجا واژه ی «دوباره کاری» لغت درست تری به جای «بازسازی» باشد) میتواند روشن کند که چقدر از این مجموعه تا به اینجا لذت بردهاید.
اما قسمت هفتم، «کهنسال» باز هم از آن استودیو Trigger است که بسیار متفاوت از قسمت قبلی این استودیو ظاهر میشود. در ظاهر و طراحی خالی از آن فستیوال نور و رنگ خاص خود می نماید، با اینحال هنوز هم حرفهایی برای گفتن دارد. خط داستانی آرام و یکنواختی که صرف گفتوگوهای استاد و شاگرد میشود، بیشتر دقایق انیمه را پیش میبرد و در نهایت موجود باستانیای که هویتش شاید شما را به کنجکاوی بیاندازد، تمام چالش انیمه را تأمین میکند.
اگر به اندازهی کافی سرسخت باشید، احتمالاً به فتح قسمت هشتم نائل میشوید.
داستان روتینی که استودیوی Geno در اپیزود «اوچو و لوپ» برایمان شرح میدهد، چالش خانوادهایست که با وجود توافقشان بر هدف و مقصود، در شیوه و مسیر دستیابی دچار تضاد میشوند. اینکه جنگ چگونه خانوادهها را پارهپاره میکند و آدمهایی که زمان تغییرشان میدهد شاید دیگر هرگز برنگردند، از آن دست مسائلی بود که فضای این انیمه را پوشش میداد و آن را تبدیل به یکی از قسمت هایی میکند که در مورد توصیه کردن یا نکردنش دودل نمیشویم. آشنا شدن با چشم انداز جدیدی از کهکشان و معرفی شخصیتهای پتانسیل، خصوصاً در این اپیزود، شاید همان هدفی بوده که از ابتدا در این سری نوپا دنبال می شده است و به نظر می رسد که تا اینجا بهقدر بسیار خوبی به هدفش رسیده است.

قسمت نهم هم پاداش آن دسته از شماهاییست که تا آخر ماجرا، امیدتان را از آنتالوژی از دست ندادید.
نکتهی حیرتانگیز اپیزود «آکاکیری» جدا از داستان خوب و روایتی که آدم را تا حدودی یاد فیلم «قوی سیاه» میاندازد، برمیگردد به این واقعیت که دوباره با اثری از استودیوی Science Saru روبهرو هستیم. اما با فرم، داستان، طراحی و پردازشهایی کاملاً متفاوت با اپیزود T0-B1 که اثر دیگر همین استودیو در سری آنتالوژی بود.
برخلاف اپیزود قبلی که شاهد داستانی با فضای روشن و شاد بودیم، این بار نمایشی به مراتب تیرهوتار را شاهد هستیم که ما را آن قدر به شک میاندازد تا دوباره نام استودیوی این قسمت را بررسی کنیم. آکاکیری که به معنای «مه سرخفام» است، شاید اشاره به کابوسهای ناواضح و خونین قهرمان داستان داشته باشد. قهرمانی که به دلیل وجود شباهتهای بسیارش با آناکین اسکایواکر ذهن را برای تحلیلهای بیشتر باز می گذارد.
پایان تکاندهندهای که برای آنتالوژی ترسیم و نمایش داده شد، چنان ضربهای میزند که بیننده را با رضایتی آمیخته با بهت و افسوس برای کاراکتر تسوباکی، به مقصد برساند.
اینجا پایان مقصد انیمهست، حداقل برای الانی که تکلیف بود و نبود قسمت دوم برایمان روشن نشده است.
حال که به آخر خط رسیدهایم، چشماندازی از انیمه پیدا کردهایم. اثری سرشار از دلاوری و حماسهآفرینی، نمایشی از قدرت بینظیری که بسته به دست اهلونااهلش بودن، جان میبخشد و جان میگیرد. داستان ساختن قهرمانان و سوختنشان، محو شدنشان، بد شدنشان.
نگاهی به عقب میاندازیم و طعم تلالؤ رنگها و ترکیبشان با موسیقیای را زیر زبانمان مزهمزه میکنیم که خودش متولدیافته از پیوندِ قطعاتی با حالوهوای جنگستارگان و موسیقی سنتی ژاپنیست.
آنتالوژی در ختم و آغاز کلام، مجموعهای از قسمتهای متنوع است که پتانسیل به دامانداختن طیف وسیعی از مخاطبین را در خودش جا داده و درنهایت آنچه که پیشرویمان میگذارد، نویددهندهی خطوط داستانی متفاوت و شخصیتهای قدرتمندی برای شناختن است و این دیگر هنرِ سازندگان را میطلبد تا دست به خلق بزنند و از سحرِ هنرشان مایه بگذارند.
باشد که در این راه «نیرو» یاورشان باشد.