ونزدی؛ جادوی نتفلیکس

با اینکه چارلز آدامز فقید، در ۲۹ سپتامبر سال ۱۹۸۸ بعد از پارک خودرواش، برای همیشه به خواب رفت؛ اما نام آدامز همچنان زنده ماند و ۳۴ سال بعد، توسط تیم برتون، کارگردان و نویسنده‌ی مینی‌سریال ونزدی، به نقطه‌ی عطف خودش رسید. البته که ماجرای خانواده‌ی آدامز به دهه‌ها پیش بازمی‌گردد و این مجموعه نخستین روایت قصه‌ی آنها نیست؛ ولی به نظر می‌آید موفق‌ترینشان باشد.

هشدار: خواندن بخش «بی‌رنگ همچون ماه» ممکن است بخشی از داستان سریال را برایتان فاش کند!

بی‌رنگ همچون ماه

ونزدی آدامز که در اسپانیا به میرکولز و در آمریکای لاتین به مرلینا مشهور است، نوجوانی است با چهره‌ای خشک و رنگ‌پریده.
روزی برادرش پاگزلی را سیب در دهان و کت‌بسته در کمدش می‌یابد؛ ازآنجاکه پاگزلی چیز زیادی را به‌خاطر نمی‌آورد، ناچار می‌شود که با لمس‌کردن او، بفهمد چه کسانی این کار را کرده‌اند؛ بنابراین، وقتی می‌فهمد کار تیم واترپلوی پسران بوده، با پیرانیاهای زنده سروقتشان می‌رود و حسابی هم از خجالتشان درمی‌آید. برای همین، در نهایت به جرم اقدام به قتل از آنجا اخراج می‌شود.

گومز و مورتیشیا آدامز، پدر و مادرش تصمیم به این می‌گیرند او را به جایی ببرند که به آن تعلق دارد، جایی که هم‌کلاسی‌هایی از جنس خودش داشته باشد. پس به جریکو می‌روند و در میان‌ترم، او را در آکادمی نِوِرمُر ثبت‌نام می‌کنند.

بااین‌حال ونزدی همچون رنگ لباسش که سیاه است، با دیگران فرق دارد. حتی نمی‌تواند با هم‌اتاقی‌اش اِنید، گرگینه‌ای سرزنده و شاداب ارتباط برقرار کند و جز یکجا (بعد از دیدن عمو فستر)، هیچ‌وقت لبخند عمیقی نمی‌زند. نمی‌تواند کسی را بغل کند، نمی‌خندد و اگر بگوییم دوستی ندارد هم اغراق نکرده‌ایم. برای همین، مرکز توجه‌ها اوست، سرکش و رام‌نشدنی است. از بشری حرف‌شنوی ندارد و حتی مدیر هم از رفتارهای او به تنگ آمده. 

بعد از اینکه با تایلر، پسر کلانتر شهر، آشنا می‌شود، تصمیم می‌گیرد که با کمک او از آنجا فرار کند و شبی که وقت آن فرامی‌رسد، حین فرار، روآن را می‌بیند که با پریشان‌حال، به سمت جنگل می‌رود و ونزدی نیز دنبالش می‌کند؛ اما همین‌که روآن، ونزدی را می‌بیند، باقدرت تله کینتیکی‌اش او را به درخت می‌چسباند و نقاشی‌ای را نشانش می‌دهد که در آن مردی در حیاط آکادمی نورمر روبه‌روی دختری گیسو و بی‌روح (که بی‌شباهت به ونزدی نیست) ایستاده درحالی‌که آکادمی در آتش می‌سوزد. در این کشمکش، هیولایی سر می‌رسد، بی‌درنگ جان روآن را می‌گیرد و بی‌آنکه حتی خراشی هم به ونزدی وارد کند، دور می‌شود! و از آن روز، داستان حول محور تلاش ونزدی برای پیداکردن آن موجود می‌چرخد.

چهارشنبه، مهمان گوتیک

بی‌شک بخش ویژه‌ای از خانواده‌ی آدامز را خرده‌فرهنگ گوت شکل می‌دهد. تم گوتیک نیز هرجا ونزدی بوده، همراهی‌اش کرده. در واقع، تیم برتون کار تازه‌ای نکرده و از همان تم گوتیکِ قصه، جلوه‌هایی بصری ایجاد کرده که زینتی مناسب و چشم‌نواز به قاب سریال داده‌اند. 

اشاره‌های بسیار به ادگار آلن‌پو و استفاده‌ی خلاقانه از معمای معروفش برای ورود به انجمن نیمه‌شب، از دیگر نکات مثبت این مینی‌سریال بود. 

نقش‌آفرینی‌ها

انتخاب جنا اورتگا برای نقش‌آفرینی شخصیت «ونزدی» جزو بهترین تصمیمات تیم سازنده‌ی این مینی‌سریال بود؛ چرا که به طرز ویژه‌ای به دل مخاطبان نشست و یکی از اصلی‌ترین دلایل افزایش محبوبیت این سریال بین عام بود و باعث رغبت هرچه بیشتر مخاطبین شد. البته که نمی‌توان به نقش‌آفرینی‌اش خرده گرفت. او توانست با این نقش، نامزد بهترین بازیگر زن جایزه «گلدن گلوب» شود.

 منتها باقی نقش‌ها، اکثراً آن‌گونه که باید ایفا نشده بودند و کمابیش نقص‌هایی داشتند.

ونزدی را ببینید اگر…

علی‌رغم تمام تعریف‌ها و تمجیدها، ونزدی آن‌قدرها هم شاهکار نبود منتها نمی‌شود گفت سریال ضعیفی بود. کشش اش خوبی بود، هرچند پلاتی ساده داشت؛ اما به نسبت گامبی وزیر (دیگر مینی‌سریال موفق نتفلیکس) نقش‌آفرینی‌های بهتری داشت و حتی خوش‌ساخت‌تر بود، چه از لحاظ بصری چه از لحاظ داستانی؛ اگرچه رمنس ونزدی نیز همان قدر نچسب و مصنوعی بود.

در کل، نتفلیکس حساب بسیار ویژه‌ای روی جلوه‌های بصری و قاب سریال‌ها و فیلم‌هایش دارد و به نظرم یکی از دلایل موفقیت بسیاری از مجموعه‌هایش، همین باشد.

در آخر، تماشای ونزدی به شما پیشنهاد می‌شود اگر با انتظار یک شاهکار سراغش نروید، چرا که احتمالاً همان اول کار سرخورده‌تان می‌کند.

پیام بگذارید