SATSURIKU NO TENSHI-ANGLES OF DEATH
فرشتگان مرگ
تابستان 2018-16Episode
Horror Psychological Adventure Thriller
اولین برخورد ما با این انیمه، دیداری بدونمقدمه با چند کاراکتر مجنون در فضایی تاریک و پرتنش است. خون است که به در و دیوار پاشیده و بوی نعش است که در هوا پخش شده. فرشتگان مرگ داستانی هراسناک روانشناختی و ماجراجویانه دارد با کاراکتری گلدرشت و گیرا از نوع مجانینِ دوست داشتنی به نام Issac Foster یا همان Zack که در بدو ورودش با آن قامت دراز و استخوانی، چشمان پنهان زیر سایهی ردا و داس بزرگ بردوش، آیینهای از شخص ملکالموت است.
داستان در بنایی عظیم و متروک دنبال میشود که پوستهاش به تیمارستان میمانَد.
همه چیز با باز کردن چشمان ریچل(رِی)Rachel آغاز میشود. گویی از خوابی بی رویا برخاسته و هنوز گیج و منگ است. ذهن ریچل، دخترک بیرنگ و روی مبهوت، خالیست. دخترک هیچ چیز بخاطر نمیآورد. نه میداند اینجا کجاست نه هویتش را به یاد دارد. اما طولی نمیکشد که کاشف به عمل می آید او در تحتانیترین بخش این بنای مخوف غریب، میهمانی ناخوانده است.
هر کدام از طبقات صاحبی دارد و غریبهها در صورت ورود کشته خواهند شد. صاحبان طبقات، فرشتگان مرگ هستند. دکتری مجنون که عشقی دیوانهوار به کاسهی چشم آدمیزاد دارد، پسرکی کم سن و سال که شیفتهی قبرهاست، زنی سادومازوخیست که نگهبان زندان است و…
مانند یک بازی کامپیوتری، هر طبقه یک چالش است برای دو کاراکتر اصلی، زک و رِی. بازی ترسناکی که برای صعود به مرحلهی بعد باید غول آن مرحله که یک آدمیزاد مثل خودشان است را بکشند.
از المانهای جذابیت این انیمه، فضای وهمآلود پراضطراب، کنجهای کور و پیچهای تندی است که هر لحظه ممکن است قاتلی زنجیرهای یا هیولایی مبدلپوش از پشت آنها ظاهر شود. اما نقطهی قوت داستان بدون شک کاراکتر زک فاستر است؛ آدمکشی مجنون که شیفتهی کشتن است. با این وجود دافعهای که زنندگی سکانس ورودش دارد را نادیده بگیرید و بردباری کنید تا ببینید این پسر با صورت و بدنی باندپیچی شده و نگاهها و خندههای مجنون، چطور رِی کوچک سرد و بیروح، همراه نامتعارفش در این کشتارگاه انسانی و شمای بیننده را تا انتهای قصه با خود میکشاند.
دنیای بیقانون
دنیای بیقانون اینجا هم نوعی دیستوپیاست. دنیایی که تمام آدمها در آن روان گسیختگانی هستند با عطشی غریب به حذف همسایگانشان. گویی جهان داستان محدود به دیوارهای این تیمارستان است و تنها بازماندگان نسل انسان، همین چند قاتل زنجیرهای هستند.
اما در اعماق اگر بکاویم کاراکترهای این قصه، نوادگان جوامع پساصنعتی و مدرنیتهی افسارگسیخته، گرگهای تنهای از گله رانده شده، سمبلی از آدمیزادی هستند که در تله افتاده. درست در نقطهی میانی جامعهی مدنی سازمانیافته، مکعبهای بتن آهنی و چهارچوبها و قوانین حاکمی گیر افتاده که خودش ساخته و برای نجات روحش از این منجلاب دست و پا میزند.
شاید ریچل کوچک و نحیف نماد کودکی بشر باشد که در نهایت به دنبال رهایی و رستگاریست و در میان این آشوب تنها روزنهای که به چشم میخورَد برق داس فرشتهی مرگیست که با او در این راه همسفر است.
این انیمه ادامه ندارد