داستان جنجالی یک خانواده | Spy X Family

صرف نظر از اینکه مخاطبی پنج ساله باشید یا بزرگسالی پا‌به‌سن‌گذاشته، از شما  چند دقیقه‌ای می‌خواهم تا تصویر ذهنی‌ای که از خانواده‌ی ایده‌آلتان متصورید را به بنده قرض دهید. می‌خواهم که از خودتان بپرسید آینده‌ی خود را همراه چه کسانی می‌خواهید سپری کنید؟ (شاید این‌جا باید پنج ساله‌ها را معاف کنیم).

من در ادامه‌ی این مقاله سر شما را به تعریف و تمجید و گه‌گاه فیس‌وافاده‌هایی بی‌عاید پیرامون این اثر دلگرم‌کننده به آتش خواهم کشید اما آن‌چه که از این انیمه قرار باشد دستمال سر دردسرهایتان شود، همین جاست؛ همین تصویر ذهنی شما از خانواده، که باورش کرده‌اید و ژاپنی ها آمده‌اند تا به راستی نه تغییرش دهند، که برایتان زمینه بچینند تا خودتان تغییرش دهید.

به راستی این مردمان ساکن سرزمین آفتاب تابان، قدر صنعت نمایش و سرگرمی را خوب فهمیده‌اند. با انیمه‌سازانی مواجه‌ایم که سابقا با ساخت مجموعه‌هایی مانند فوتبالیست‌ها در سالهای 1986 – که به جز کشتی فرنگی ژاپنی ملقب به سومو (Sumo)و بیسبال، ورزش دیگری در ژاپن جریان و حتی ورزشگاهی در آن کشور به درستی وجود نداشت – توانستند نسلی از فوتبالیست‌های طلایی در طی سالهای 2000 را رقم بزنند که توانستند پا به جام جهانی بگذارند و حتی قهرمانی آسیا را از آن خود کنند. همگی بازیکنان فوتبال آن نسل، من‌جمله مشهورترین آنه‌ا هیدتوشی ناکاتا که در لیست فیفا 100 جناب پله جای گرفته است، در طی مصاحبه هایشان چیزی فراتر از علاقه و از قضا دلیل شروع فوتبال خود را مدیون این انیمه می‌دانستند. از ملتی که با انیمه ورزشکار تربیت میک‌نند، بعید است این بار به تربیت جامعه‌ای منسجم تر با روانی سالم‌تر نیاندیشیده باشند.

داشتن خانواده‌ای حمایتگر که اعضایش بتوانند در عین آسایش، تکیه‌گاه و همسنگر یکدیگر باشند و بشوند حتی بستری برای ریشه انداختن و رشد یکدیگر، دغدغه ای فراتر از آرزوهای یک قوم در شرق قاره است. ساده‌تر بگویم، یک خواسته‌ی انسانی ست که دل هر کسی در این آشفته بازار ِ خانواده های شیرازه‌گسیخته برایش می‌زند. تنها مسئله‌ای که باقی می‌ماند زمان است و این‌که چه کسی زودتر از چنین دغدغه‌ای داستان خوبی درمی‌آورد.

این بار استودیوی witt بازهم گردن قائله را بریده و فرصت نصیبش شده است. من قرار نیست انیمه‌بازان را با wittیی آشنا کنم که Attack on titan را برای همگی ما رقم زده است. کلیدواژه‌ی «انیمه» را به خورد هر موتور جستجویی بدهی، نه نتیجه‌ی اول همیشه درمورد هاجیمه ایسایاما و آخرین کار استودیوی witt است. بگذارید نورافکن‌ها را از سر مبارک و دریده نشده‌ی – نه هنوز – هاجیمه ایسایاما ( مانگاکای اثر Attack on titan) برداریم و بیاندازیم بر سر دستیار ایشان تاتسویا اندو، خالق Spy Family ، که به جای دنیای غول‌ها کمی از انسان‌ها برایمان کشیده و داستان خودش را برایمان طراحی کرده است. بد نیست که بدانید خود جناب ایسایاما نیز با طراحی یک فن‌آرت و تمجید از اثر، حمایت خودش را نسبت به این انیمه نشان داده است.

بنابراین مدتی با چالش‌های یائگرها خداحافظی می‌کنیم، چرا که این بار با داستان خانواده‌ی «فورجر» مواجه‌ایم. لوید فورجر ملقب به «توایلایت» ، مامور مخفی‌ای مکلّف به حفظ صلح مابین دنیای شرق و غرب است و سرنوشت دنیا به تشکیل یک خانواده‌ی موفق توسط او وابسته است. ماجرای انیمه کمدی‌ای مخلوط با بررسی خصلت‌های زشت و زیبای انسان‌های اطراف ماست که هرکدامشان از خانواده‌ای می‌آیند. نویسنده‌ی اثر که تیزی قلمش این بار به‌جای گردن غول‌ها، یقه ‌ی انسان‌ها و روابطشان را نشانه گرفته است، به جای طراحی پلاتی پیچ‌درپیچ با معماهای فراوان، سر راست و رک حرفش را می‌زند. داستان را کش نمی‌دهد و ملات داستانی را سرشار از شخصیت‌های فرعی بی‌هویت نمی‌کند. به ندرت می‌توان صحنه‌ای را صرفا برای فضا‌پرکنی در خط روایت یافت بدون این‌که هدف اصلی انیمه را دنبال نکند. همه کاراکتر‌ها در لابه‌لای جریانات نقشی را دنبال می‌کنند که اکثرا ریشه به خانواده‌شان می‌کشد. فلان کاراکتر عبوس و حسود است چون پدرش این‌گونه بود، این پسر بچه در ابراز احساساتش ناتوان است چون خانواده‌اش آنگونه بود.

بدون شک طراحی کاراکترها باب دل است و گرچه مشابهش را زیاد دیده‌ایم اما شایسته‌ی به حاشیه رفتن نیست. با این حال توجه به این حقیقت که چگونه مردی با قامت و توانمندی‌های توایلایت، باید مابین کارش و خانواده تعادل را برقرار کند، مادری مانند Yor چگونه کار بیرون و خانه و تربیت کودک را با هم ترکیب کند و فرزند، برای پیش بردن سرنوشت خانواده برخلاف نظر عده‌ای، چندان هم بی‌مسئولیت نیست و نقش خودش را باید در حفظ این چهاردیواری بازی کند، نباید رهاشده باقی بماند. نیازی به خلق ماموریتی غیرممکن نیست زمانی که کنار آمدن با این همه نقش و مسئولیت به خودی خود به غایت دردسرساز است.

چنین داستانی شاید سرگرم‌کننده به نظر برسد اما اگر نظر من را بخواهید، صلح جهانی همین الان هم در جهان اطرافمان وابسته به تشکیل کانون‌های موفق خانواده است. تمام این سیاستمداران و قماربازان هرکدام درعین فردیت خود از جمعی برخاسته‌اند به نام خانواده. این را گفتم که بدانید چنین داستانی چندان هم تخیلی و خنده‌دار نیست، ما دست‌کمش گرفته‌ایم.

بیایید این مفهوم سرنوشت‌ساز تحت عنوان خانواده را که خواه‌ناخواه هویتتان را برایتان در هر جهتی رقم خواهد زد دوباره بازسازی کنیم. این خیال خام که چنین کانونی هرگز بر روی شما هیچ نفوذی نداشته و این توجیه ساده که من به هیچ‌کدام از اعضا شبیه نیستم را کنار بگذارید و بدانید آن‌چه با آن‌ها تجربه کرده اید، بر شما بی‌اثر نبوده است. صادقانه بگویم آخر دنیا نیست اگر بپذیرید که چنین تاثیری بر شما، خواه کم یا زیاد، در شخصیت تا تصمیماتتان همواره وجود داشته است. هیچ‌کس شما را از این بابت بازخواست یا سرزنش نمی‌کند.

پس خوب فکرهایتان را تا به این‌جا کردید؟ از شما نمی‌خواهیم ایده‌آل‌هایی که از یک خانواده‌ی خوب برایتان تعریف کرده‌اند را دور بیندازید، اما کمی مشتتان را بازتر کنید تا درون فکر خودتان را ببینیم. همه‌ی ما بایدها را مانند کتابی که هزاران بار خوانده باشیم، در ذهنمان حفظ و تلنبار کرده‌ایم اما واقعیتش را بخواهید مفصلی از آن‌ها را باور نداریم. می دانیم پدر باید مردی معقول و وظیفه‌شناس باشد و خانم مادر، زنی با روحیه، حمایتگر و در عین حال باظرافت و در تکمیل پرده، چه بهتر است که فرزندانی داشته باشیم قدرشناس؛ اما این تصویر چقدر به دلتان نشسته و مطابق میل شماست؟ نمی‌خواهم بزرگش کنم اما این‌که خیالتان چه در نظرتان آورده، احتمالا همان آینده‌ای است که کم و بیش درحال حرکت به سمت ساختنش هستید یا همین الان در آن زندگی می‌کنید. بنابراین، اگر این مابین کسی باشد که درک می‌کند چنین ذهنیتی از خانواده، برایش مایه‌ی رونق است اما هم‌چنان بخشی از وجودش دائما این ترکیب را پس می‌زند، این انیمه برای اوست.

این‌جا قرار نیست شما را موشکافی کنیم. آدمیزاد موهای خودش را بتواند کج شانه کند و فرقشان را از هم باز کند و دم اسبی تمیزی ببندد، برایش کافیست. کارد – شاید هم برس مو – را گذاشته ایم وسط این انیمه که محبوبیت اخیرش چندان هم بی دلیل نیست. داستان آدم های بی‌سرپرستی که حمایت نشده‌اند اما رسمش را به‌خوبی بلدند و به عمل می بندند. آدمیانی که بی‌کسی و تنهایی کشیدند اما به خود اجازه ندادند با دیگران چنین کنند. چه کسی در قلبش را به روی چنین محبوب‌اثری می بندد؟

نمایش که جلوتر می‌رود و مابین طنز شیطنت‌های آنیا، وسواس معلم مدرسه و تغییر هویت‌های لوید که می‌غلطیم و از چالش‌های یک قاتل برای تربیت فرزند به خنده می‌افتیم، هم‌زمان با آن کم‌ ‌کم مفهومی جا‌افتاده در جورچین ذهنمان می‌شکفد. میوه‌ای نورس و تازه به بارآمده که حالیمان می‌کند برای تبدیل شدن به انسانی سالم و شایسته‌ی مهمان شدن در چنین محفلی، وجوبی به از سر نگذراندن زندگی ای بی دغدغه ، فارغ از چالش‌های مشکل نیست، بلکه انسانی نوع‌دوست‌تر و درستکارتر بودن و انتخاب مهرورزی ما را لایق چنین بزمی می‌کند.

لوید، فرزندی یتیم بوده که از آرامش نداشته‌ی دوران کودکی‌اش، نه به عنوان ضربه‌ای روحی برای زجربردن از آن، که انگیزه ای برای ساخت مملکتی با کودکان شادتر استفاده می‌کند. یور Yor ، خواهری که خون جانیان را حلال می‌کند تا زخمی از برادرش را دوا کند، درعین حال سعی می‌کند در این بین روح خودش را به شیاطینِ خشم و بی‌تفاوتی نفروشد و وجدانش را زنده نگه دارد. آنیا کودکی رهاشده و فراری از آزمایشگاه‌‌های علمی که ذهن‌خوان است، باید با این تفاوت به گونه‌ای کنار بیاید و در دریای فرکانس هزاران فکر مردم اطرافش خود را سازگار کند. جذابیت داستان همین‌جاست که هرکدام درعین گذران تربیتی متفاوت با اکثریت مردم و پی‌گرفتن زندگی‌ای ناچارا به شیوه‌ای خاص، چگونه به یکدیگر می‌پیوندند و بعد از آن همه بدبیاری، رستگاری را برای یکدیگر رقم می‌زنند. تو گویی با خانواده‌ی عجیب‌الخلقه‌ها طرفیم که هر کدام راز خودش را به دوش می‌کشد اما در عین بی‌خبری روح و تجربه اش با دیگری سازگار است (دوست دارم بگویم هرکدام از ما به گونه‌ای عجیب‌الخلقه‌ایم اما می‌ترسم تا همین الان هم زیاده‌گویی کرده باشم).

این روزها که واقعیت دردسرساز است و خیال افیونی خمارکننده، انتظار داشتیم با پناه بردن به هرکدامشان نجات بیابیم اما شاید اکسیر نجات، نه هراس از واقعیت بود و نه مسکری از موهومات، که به کار بستن جادوی ذهن بود برای سامان دادن به پرده‌ی جهان اطراف. هرجای زندگی را که سرک بکشی، آدم‌ها گوشه‌ای از آن جا خوش کرده‌اند. روابط محوریت زندگی آدمی‌اند و خانواده‌ای که در مرکز اصلی تمام این خطوط پر‌پیچ‌وخم نشسته است، پاشنه‌اش لق که بزند الباقی هم بد می‌چرخند.  فکر می‌کنم همین کافی باشد که بخواهید درکنار تجربه‌ای ارزشمند از هنر و حس‌های خوب و طنزی تحسین‌شده، از تجربه‌ی چنین مفاهیمی این بار در قالب انیمه لذت ببرید.

این هم دلیلی در کنار صدتای دیگر برای این‌که بدانید این انیمه دیدنش بی‌فایده نخواهد بود.

زمان‌سوار را از راما بخرید

پیام بگذارید