میراث پدران
نام اثر: گاد کانتری (God Country #1-#6)
نویسنده: دانی کیتس
طراح: جف شاو
انتشارات: Image
هشدار: این مطلب حاوی اسپویلرهایی جزئی است.
دانی کیتس از جدیدترین استعدادهای کشف شده در عرصهی کمیک است که خصوصا در دو-سه سال اخیر نامش با سری کمیکهای ونوم، نگهبانان کهکشان و ثور در انتشارات مارول بر سر زبانها افتاده است. اما بد نیست حالا که داستانهای ابرقهرمانیاش همهی توجهات را به خود جلب کردهاند، سراغ یکی از اولین آثار مستقل او با نام گاد کانتری (God Country) برویم. این کمیک داستان پیرمردی است به نام اِمِت که آلزایمر گرفته و همهی زندگیاش را فراموش کرده است. ولی وقتی پای شمشیری بزرگ و عجیب به میان میآید و او را به عنوان صاحب خود انتخاب میکند، آلزایمرش درمان شده و همهی خاطرات خود را از لحظات شاد با خانواده تا لحظات دردآور (مثل از دست دادن همسرش) به یاد آورد. حال، این پیرمرد برای آنکه دوباره به وضعیت قبلی خود دچار نشود و تمام این خاطرات ارزشمند را فراموش نکند، مجبور است به جنگ با خدایانی عظیم و قدرتمند برود.
این کلیت داستان سری کمیکِ شش قسمتی گاد کانتری است؛ تقلای یک مرد برای حفظ خانواده. این کمیک داستان دو پدر است. پدری زمینی و فانی که نمیخواهد نام نوهاش را یکبار دیگر فراموش کند و برایش با شیاطین و خدایان هم درمیافتد. و پدری که نقطهی مقابل این پدر زمینی است و تمام میراثش را در شمشیری قدرتمند که سالها پیش ساخته میبیند. این پدر قدرتمند حاضر است به هر قیمتی که شده، میراثش را حفظ کند تا پس از مرگ با آن شمشیر به یاد آورده شود. حتی به قیمت از دست دادن میراث واقعی خود، یا همان فرزندانش. دو پدرِ داستان، نماد مخالف یکدیگر هستند، هر دو اهدافی یکسان دارند و میخواهند به یاد دیگران بمانند، اما به روشهایی کاملا متفاوت. تمام حرفی که این کمیک برای گفتن دارد همین است و به خوبی آن را برای مخاطبش به زبان میآورد.

گاد کانتری داستان دو پسر نیز هست. پسرانی که پدرانشان همهی زندگیشان هستند و در هر شرایطی نمیتوانند رهایشان کنند، حتی با اینکه این پدران دیگر آن قهرمانان دوران کودکیِ آنها نیستند و رو به زوال رفتهاند. روی، پسرِ امت، از همان آغاز داستان پدرش را با تمام وجود دوست دارد، ولی این علاقه در حالی است که پدرش او را به یاد هم نمیآورد و بر سر او، همسر و دخترش فریاد میکشد. کمااینکه این پسر باز هم بین دوراهی پدر و همسرش، پدر را انتخاب میکند و میخواهد با او در این وضعیت بدی که دارد، بماند. روی حضور زیادی در داستان دارد و نویسنده بسیار به شخصیت او میپردازد. روی همچنین دومین شخصیت اصلی داستان نیز محسوب میشود.
پسر دومِ داستان ما، یعنی پسر همان خدایی که به دنبال شمشیرش است، با آنکه دیالوگهای زیادی میگوید و نسبت به پدرش زمان بیشتری را در داستان حضور یافته، شخصیت خاصی ندارد. انگار که تنها هدفش توضیح دادنِ چیستیِ آن شمشیر، معرفی خدایان کیهانی و شرح میزان قدرتِ پدرش است. این پسر برخلاف چیزی که بهنظر میآید، فرصتی برای نشان دادن خود ندارد و تنها او را به چشم پسری شرافتمند و گوش به فرمانِ پدر میبینیم که میتواند بهراحتی فراموش شود.
همانطور که ذکر شد، اصلیترین موضوع این داستان، میراث است. اما میراث واقعی در شمشیرهای جادویی یا حکمرانی قلمروهای بیانتها نیست. میراثِ هر شخص یاد و خاطرهای است که در ذهن خانوادهی خود میگذارد. داستانهایی که نسل به نسل از او در خانوادهاش نقل میشوند، همانگونه که داستان ما هم از همان اول از زبان راویای نامعلوم که خودش این داستان را از پدر و مادرش شنیده بود و حال احتمالا آن را برای فرزندانش تعریف میکند، نقل میگردد. این داستان میراث واقعی شخصیتهای اصلی گاد کانتری است و شگردی شیطنتوار هم میتواند باشد که همچون روش دیگری برای رساندن پیام داستان است. حتی نویسنده با این نوع داستانگویی میتواند از زیر پلات هولها شانه خالی کند و بگوید که این قصه نسل به نسل نقل شده و نمیتوانید انتظار یک ماجرای دقیق و درست را داشته باشید.
یکی از ویژگیهای مورد علاقهام در این نویسنده، دیالوگنویسیاش است. سبک دیالوگنویسی دانی کیتس را همیشه دوست دارم، نه آنقدر پیچیده مینویسد که برای فهمیدن دیالوگها نیاز به دوباره خواندنش داشته باشید و نه آنقدر ساده که هیچ ویژگی خاصی در نوشتار نبینید. سبک روان و خاص خود را دارد که خواندنش را برای خواننده لذتبخش میکند. در همین کمیک، دیالوگهای اول هر شماره و مخصوصا شمارهی دوم که همان شخص برای فردی دیگر تعریف میکند، با سرراست گفتن اتفاقات غیرطبیعیای که تا اینجای داستان افتاده، حسی طنز به داستان میدهند. همینطور این دیالوگها نشان میدهد که این خانوادهی معمولی در چه وضعیت عجیب و ناآشنایی گیر افتادهاند.
داستان گاد کانتری دو بخش دارد، یک بخشِ مربوط به زندگی سادهی یک خانواده در تگزاس و بخش دیگر، داستانی کیهانی از خدایان قدرتمند. در بخش کیهانیِ این داستان کاملا ردپای جک کربی دیده میشود. مواردی مثل به تصویر کشیدن آن فضای بیانتهایش تا ساختمانها و لباسهای خدایانِ آن سرزمین و حتی ادای احترامی علنی از پوستری بر دیوار خانهی امت مربوط به دارکساید، که ما را به یاد جک کربی، خالق این شخصیت، میاندازد. خدایانش هم که همان خدایان داستانهای ثور هستند. از شمشیری که خود، صاحبش را براساس لیاقتی که در او میبیند انتخاب میکند که میولنیر، یا همان پتکِ ثور را به یادتان میآورد، تا شهری معلق در فضا که شباهت بسیاری به آزگارد دارد.

طراح و مسئول رنگآمیزی این اثر، جف شاو و جیسون وردی، توانستند با تلفیق محیط بیابانی و خشنِ تگزاس و عناصر اسطورهای، صحنههایی زیبا برای نقل داستان خلق کنند. بهصورتی که به هر طرفی چشممان را بگردانیم زیبایی و جزئیات میبینیم. اما این زیباییها بدون کارِ شگفتانگیز جیسون وردی غیرممکن بود. رنگها دقیقا بهنسبت تغییر در شخصیت و متن درون هر صفحه تغییر مییابند. بسیاری از صفحات، مخصوصا غروبهای تگزاس یا قلمروی همیشگی، مانند تابلوی نقاشیای هستند که ساعتها میتوان به آنها نگاه کرد. این سطح از طراحی و رنگآمیزی بدون هماهنگی درست با نویسنده تقریبا غیرممکن است و نشان دهندهی مسیر از پیش تعیین شدهی این تیم میباشد.
البته با این همه تعریف، این کمیک خالی از ایراد نیست، و پلات هولهایش میتوانند آزاردهنده باشند و برای عدهای، آن دلیلی که در چند بندِ پیش آوردم هم گاهی اوقات قانعکننده نیست. از شمشیر والوفاکس که گاهی انگار او اِمِت را کنترل میکند و گاهی اِمِت او را، تا ندانستن حدِ دقیق قدرت شخصیتها که باعث میشود از جذابیت صحنههای نبرد کم کند. این مشکلات البته بیشتر برای بخش کیهانی و اساطیری داستان هستند و درواقع، انگار این بخش فدای رساندن پیام اصلی کمیک به مخاطب شده است. آنطور که پیداست، نویسنده رساندن پیام را بسیار مهمتر از توضیحات بیشتر دانسته است، گرچه که با این توجیه شخصا مشکلی ندارم.
مینیسری گاد کانتری به هیچ وجه بیایراد نیست، ولی حرفی که میخواهد بزند را بهزیبایی در همان قالب شش شمارهایِ خود میزند، کارش را تمام میکند و شما را به فکر فرو میبرد. اگر از آنهایی هستید که بهشدت از کارهای دانی کیتس در کمیکهای مارول لذت میبرید و او را دنبال میکنید، حتما این کمیک را هم بخوانید که پشیمان نخواهید شد. و اگر از آنهایی هستید که علاقهای به آثار او ندارند، امیدوارم صحبتهایم نظرتان را تغییر داده باشد. به این نویسنده و این اثرِ زیبا شانس بدهید تا از خود دفاع کنند.