طریق فرماندهان
مانگای کینگدام میدانی گسترده برای جنگ فرماندهان برتر چین است. در روایتی تاریخی که جنگ هفت قلمروی چین بر سر سلطه را نشان میدهد، نقش اصلی و تعیینکنندهی این واقعه به دستان فرماندهانی سپرده شده است که باید با تکیه به مهارت خود و یارانشان نتیجهی نبردها را رقم بزنند. در طی مانگا روشهای گوناگونی برای چیرگی و غلبه بر دشمن به خوانندگان ارائه شده است و در این مقاله طُرق موفقیت این فرماندهان در خود میدان جنگ، به صورت کلی معرفی و تحلیل خواهد شد.
- خشونت بیحدومرز
از دوران قدیم خشونت سریعترین و مفیدترین روش برای موفقیت کوتاهمدت در تمام عرصههای نظامی بوده و خواهد بود. در مانگای کینگدام فرماندهانی همچون هاکوکی، کانکی یا کارین را میتوان نمایندهی این طریق خطاب کرد. افرادی که برای رسیدن به هدف خود هرکسی _ چه از طرف نیروهای خود چه دشمن _ را قربانی میکنند و از توحش باکی ندارند.
فرماندهی بزرگ هاکوکی، مردی که در طول زندگی حتی یک بار طعم شکست را نچشید و در نهایت دست به خودکشی زد، چهارصد هزار نیروی سرزمین ژائو را زندهبهگور کرد تا روحیهی دشمن را درهم بکوبد و آوازهای شیطانی از خودش بسازد.
فرمانده کانکی با بریدن سر نزدیک به صد هزار اسیر، قتل عام مردم غیر نظامی، تجاوز به اجساد و ساختن بناهایی از گوشت و استخوان چنان ترسی در دل دشمنانش افکند که سربازهای دشمن برای حفظ جان عزیزانشان مجبور به فرار شدند و برای فریبدادن نیروهای دشمن، به سادگی جان سربازان خودش را بذلوبخشش کرد.
فرمانده کارین نیز نیروهای پیشتار خودش را در جنگ ائتلاف به مرگی حتمی فرستاد تا بتواند فرصتی مناسب برای پیشروی پیدا کند. کارین با شخصیتی سادیستیک، از شکنجه و تنبیهکردن دیگران لذت میبرد و نقشههایش را از زندگی دیگران ارزشمندتر میشمارد.
بیرحمی و بیتفاوتی یک انسان میتواند سلاحی غیرمنتظره در میدان رزم باشد. زمانی که نیروهای حریف حتی قدرت تجسم نقشههای پلید دیگران را ندارند، یا وقتی یک فرمانده به جای قدرت نظامی، روحیهی سربازها را هدف قرار میگیرد، پیروزی در میدان رزم همیشه سادهتر به دست میآید. در جنگ، همیشه افرادی باید دستشان را به خون آلوده کنند و وجدان آسودهی چنین فرماندهانی استراتژیهای غیرانسانی و موثر پدید میآورد.
- قدرت محض
یک میدان جنگ عرصهای از زورآزماییست. افرادی که بتوانند با قدرت چشمگیر خود صفوف دشمن را از بین ببرند و اثبات کنند در میدان رزم رقیبی ندارند، روحیهی نیروهای خودی را دو چندان میکنند و از انگیزهی دشمن میکاهند. فرماندهانی نظیر موبو و کانمی را میتوان بهترین نمونهی یک فرماندهی قدرتمحور دانست. افرادی که توانایی مبارزه با نزدیک به صد نفر را دارند، میتوانند نتیجهی جنگ را عوض کنند.
در تاریخ تمام ملل دنیا داشتن بهترین مبارز، میتوانست نتیجهی یک جنگ را به صورت کامل عوض کند. نتیجهی هزاران نبرد در تاریخ به واسطهی دوئلهایی کوتاه بین بهترین مبارزین هر دو ارتش رقم خورده. کانمی و موبو نیز هر دو به این سنت دیرینهی میدان جنگ ارادت دارند و سعی میکنند در اسرع وقت خود را به فرماندهی دشمن برسانند تا بتوانند با کشتن قویترین فرد ارتش مقابل، پیروزی نیروهای خودشان را تضمین کنند.
در میدان جنگ تعداد نفرات لزوما دخلی به نتیجهی آن ندارد. یکی از عوامل بسیار مهمتر، حفظ آرایش جنگی است. ارتشی که اول از همه آرایش خودش را ببازد و پراکنده شود عموما بازندهی میدان خواهند بود. مردانی مثل موبو، کانمی در صف مقدم میایستند تا با یکهتازیشان عزم نیروهای خود را جزم کنند. در جنگ مردی که قدرت شکستدادن ده نفر را دارد میتواند در قلب هزار مرد جنگی رعب بیندازد و سربازان قصد ندارند خودشان را جلوی چنین هیولاهایی بیندازند. وقتی فرماندهانی که خود را ارتش تکنفره صدا میزنند جلوی همه پیش میتازند، یا سربازان دشمن متراکم میشوند یا لرزشی در آرایش نظامی آنها ایجاد میشود. و همین ضعف کوچک برای رقمخوردن بزرگترین فتوحات کافی است.
- هنر جنگ
فهم قوانین نظامی شاید مهمترین برگ برندهی یک فرمانده برای کسب پیروزی است. همچون یک بازی شطرنج هر دسته از سربازان نقاط قوت و نقاط ضعفی دارند. با در نظرگرفتن روحیهی مبارزین، میزان تجربه، تسلیحات، غله، نوع زمین، ثروت ارتش، جاسوسان و نفوذیان درون ارتش یا دربار حریف یا نحوهی آرایشبندی آنها در میان جنگ، عواملی مثل تعداد نفرات ارزشی بسیار ناچیز پیدا میکند.
اوج اهمیت این نقطهی قوت را در آرک ژائوی غربی مشاهده کردیم. زمانی که فرمانده اوسن با داشتن نزدیک به صد هزار نیروی کمتر، با آرایشهای نظامی بهجا، مدیریت نفرات و چنیش پیادهنظام توانست برتری نفرات دشمن را تا حد چشمگیری خنثی سازد. و غافلگیریهای متعددی که در مانگا مشاهده شده نیز را میتوان از نمونههای برجستهی هنر جنگ و استراتژیهای میدانی دانست.
- بقای نیروهای انسانی
هنر زیبایی که نه در خود مانگای کینگدام بلکه در وانشات کاراکتر ریبوکو به زیبایی مشاهده شد، ارائهی یک استراتژی موفق و پیشتاز در زمینهی اخلاقی است. اصلی که باعث شد علاقهی خودم به این کاراکتر مضاعف شود و آن باختن تدارکات و قلمرو برای حفظ نیروهای انسانی بود. در این وانشات فرمانده ریبوکو دهکدههای مختلف را قبل از حملهی دشمنان بهصورت کامل تخیله میکرد تا چیزی برای غارت وجود نداشته باشد. او دشمن را در شرایطی قرار میداد که محاصرهکردن غرامت گزافی برای آنها داشته باشد و مجبور به عقبنشینی شوند. نکتهی قابلتحسین این استراتژی نادیدهگرفتن غرور جنگجویان و حفظ جانشان بود.
- غریزه
در مانگای کینگدام افراد بسیار زیادی به عنوان فرماندهان غریزی شناخته میشوند، به این معنا که میتوانند جریان جنگ را بدون یادگیری اصول جنگ حدس بزنند. این افراد مهارت خارقالعادهای در چینش افراد خودشان در نقطهی درست میدان دارند و از همه بالاتر میتوان از فرصتطلبی آنها مثال زد.
فرماندهانی نظیر دوکهیو یا رنپا را میتوان نماد این استعداد خدادادی دانست. دوکهیو با عبور از دریایی از دشمنان همیشه میتوانست خود را به نقطهای که بیشترین نیاز در جنگ در آن احساس میشود، برساند و رنپا در کنار این ویژگی همیشه میتوانست نقاطی که دشمن قرار است در آینده با استفاده از آن او و ارتشش را تحت فشار قرار دهد را تقویت کند.
- پرورش استعدادها
برای خود داستان کینگدام این اصل مهمترین محوریت را دارد. مردان و زنانی که میتوانند به تنهایی جریان یک جنگ را عوض کنند، در این داستان و تاریخ به کرات دیده شدهاند. و بسیاری از فرماندهان توانایی دیدن این استعداد را در نیروهای جوان دارند. شاید نقطهی اوج این توانایی را بتوانیم در فرمانده موگو، پدر موبو، مشاهده کنیم.
در وصف تواناییهای این مرد همین کافی است که بگوییم افرادی از جمله اوسن، موگو، کانکی، موتن و حتی شین به واسطهی او به جایگاههای بالاتری هدایت شدند. به عنوان یک خواننده شخصا برای چنین فرماندهانی ارزشی بسیار زیاد قائلم، چون حضور آنها نه فقط جریان یک جنگ بلکه جریان یک نسل را متحول میسازد. افرادی که شاید خودشان توانایی دستاوردهای معجزهآسا را نداشته باشند، امّا همین نقص را با پیداکردن نوابغی که دیگران به آنان کمتوجهی میکنند جبران میکنند. افرادی که در میان فرماندهان جریانساز هستند.