ثور، خدای لایق یا نالایق؟
نام اثر: ثور – خدای رعد: قصاب خدایان (Thor – God of Thunder #1-#11)
نویسنده: جیسون آرون
طراح: ایساد ریبیچ
انتشارات: Marvel
ثور، یکی از شخصیتهای درجه یک دنیای مارول و از اعضای اصلی تیم معروف انتقامجویان، در طول سالها زیر دست نویسندگان مختلفی بوده است. هرکدام از این نویسندگان با داستانهایشان به گوشهای از دنیا و شخصیت این ایزدِ پرطرفدار پرداختهاند، که یکی از معروفترین آن داستانها، آرک طولانیِ قصاب خدایان است. پس از آنکه انتشارات مارول در سال ۲۰۱۲ تصمیم به ریلانچ (انتشار از نخستین شماره) کمیکهای خود گرفت؛ مت فرکشن نویسندگی سری کمیکهای ثور را به جیسون آرون واگذار کرد. جیسون آرون که پیش از آن با نوشتن کمیکهای پانیشر مکس و افراد ایکس، خود را به سران مارول ثابت کرده بود، حالا با بهدست گرفتن شخصیت ثور، استعداد نویسندگی خود را در داستانهای اساطیری به نمایش گذاشت.
آرون کارش را با داستانی که تمرکز آن کاملا بر روی شخصیت ثور بود آغاز کرد. همین باعث میشود یکی از متفاوتترین کمیکهای این شخصیت پدید آید. داستانی که در آن نه خبری از آزگارد است، نه اودین و سه جنگجو و نه حتی لوکی؛ فقط ثور، ثور و ثور.
درواقع این داستان به یکی از جنبههای این شخصیت و دنیای او که معمولا خیلی کمتر مورد توجه قرار میگیرد، میپردازد. ثور قبل از آنکه یک ابرقهرمان و انتقامجو به حساب بیاید، یک خداست با وظایف خداییِ خود، در میان صدها خدای دیگر در آزگارد و میلیونها خدای دیگر در تمام هستی. ولی آیا همهی این خدایان و حتی خودِ ثور به وظایف خداییای که دارند پایبند هستند؟ آیا تمام این خدایان همانند ثور با یک پتک به میان مردمانشان رفته و به آنها یاری میرسانند؟ آیا حتی خودِ ثور آنچنان که باید وظایف خداییاش را انجام میدهد؟
در این داستان است که ثور بیش از هر زمان دیگری متوجه مسئولیت بزرگی که بهعنوان یک خدا بر دوشش قرار دارد میشود و درواقع، تم کلی داستانهای آینده این نویسنده که هفت سال بهطول انجامید را بر ما آشکار میکند: «لیاقت». مبحث لایق بودن موضوعی است که این آرک شروعکنندهی آن بود و در داستانهای بعدی حتی بیشتر مورد پرداخت قرار گرفت. اما در اینجا عملکرد جیسون آرون در رانِ هفتسالهاش برایمان ملاک نیست، درنتیجه به آرک آغازین این نویسنده بازمیگردیم.

آرک قصاب خدایان پس از چندین سال یک شاخصهی مهم را به داستانهای ثور بازگرداند؛ اینگونه که تمرکز داستان بهطور کامل بر روی شخصیت ثور باشد. در همین راستا، آرون روش جالبی را برای کنکاش شخصیتپردازی این ابرقهرمان از زوایای گوناگون بهکار میگیرد. او سه نسخه متفاوت از سه خط زمانی متفاوت را به تصویر میکشد. ثوری نالایق و خودخواه در عصر وایکینگها که همواره بهدنبال راه انداختنِ جنگ و دعواست و بزرگترین حسرت زندگیاش بلند کردن پتکی میباشد که در اسلحه خانهی پدرش پیدا کرده است. سپس ثور لایق و معروفِ عصر انتقامجویان که همهمان او را میشناسیم، و بعد از آن هم، ثورِ پادشاه، حاکم آزگاردی ویران شده در هزاران سالِ آینده که تنها یک چشم و یک دست دارد.
ما در این داستان، با چنین نسخههای متفاوتی از ثور همراه میشویم و تفاوتها و شباهتهای میان هرکدامشان را به چشم میبینم. در این آرک بالاخره خواهیم دید که خدای دوست داشتنیمان در گذشته چه بوده و در آینده چه میشود. هرچند که گاهی این جلو و عقب رفتنها ممکن است باعث گیج شدن خواننده شوند. اما اگر هنگام خواندن کمی دقت به خرج دهیم، شاهد تفاوتهای کوچکِ باکسهای مونولوگ این سه نسخهی متفاوت میشویم.
این داستانِ یازده شمارهای به سبب آن نسخههای مختلف، درواقع به سه بخش تقسیم میشود. بخش اول تقلای هرکدام از ثورها برای مقابله با کسی است که در حال قتل خدایان میباشد؛ شخصیتی تحت نام گور: قصاب خدایان. هرکدام از این نسخهها به شیوهای با این خبیث جدید درگیر است. گور اما کاراکتری است که در بخش اول این داستان تا زمانی که خود را نشان نداده و در سایهها کار میکند، بهنظر جذاب میآید. اما زمانی که بالاخره خود را نشان میدهد و شاهد درگیریاش با ثور هستیم، به اندازهی سابق جذاب بهنظر نمیرسد. حداقل در آن زمان برایم اینگونه بود. هنگام مطالعهی این داستان، شخصا با خود گفتم باز هم یک خبیث تکراری و قدرتمند دیگر؛ با قهرمان اصلی داستان درگیر شد و دیالوگهای جذاب گفت و سپس به ظاهر شکست خورد و دیگر پیدایش نبود.
اما باید مقداری صبر کنید و به نویسنده زمان بدهید. در بخش دوم طی یک شماره شاهد سرگذشت دردناک گورِ قصاب هستیم. پس از آن، در بخش سومِ این آرک، جیسون آرون کاری میکند که این شخصیت چیزی بیشتر از یک خبیث تکراری و قدرتمند شود. این خبیث شک و تردیدی را در دل نهتنها ثور، بلکه حتی خوانندگان قرار میدهد. شک و تردیدی که حتی ثور را هم در راه مبارزه با وی سست میکند. نکند حق با گور باشد؟ نکند تمام ما خدایان نالایق باشیم و لیاقت این همه پرستش و توجه مردم عادی را نداشته باشیم. این همان شک و تردیدی بود که بهسرعت جایگاه گور را بین بزرگترین و تهدیدآمیزترین خبیثهای آثار ثور بالا برد و در میان کسانی مانند لوکی و ملکیثِ نفرین شده قرار داد.

در اینکه ایساد ریبیچ طراح خوبی است شکی نیست، اما چیزی که بیشتر از آن مرا در این سری به خود جذب میکند، رنگآمیزیاش است. ریبیچ با میزان جزییاتی که به محیط میدهد و سبکِ تقریبا برجستهاش، مناظر و فضاهای زیبایی میسازد، ولی این روش بهراحتی با رنگآمیزیهای بد میتواند تصاویری بیروح بسازد که اشتیاق خواندن را از خواننده بگیرد. اما خوشبختانه در اینجا چنین مشکلی وجود ندارد. گذشته از رنگها، یکی از مشکلاتی که شخصا با ریبیچ دارم فرم صورت شخصیتهایش است. البته خود صورتها مشکلی ندارند، بلکه انگار برای مخاطب تکراری میشوند و آنگاه است که خواننده حس میکند از سر تنبلی همان صورت دوباره تکرار شده است. خبر خوب این است که در این کمیک حتی اگر مشکل پیشین باشد، واقعا کمتر به چشم میآید.
قصابِ خدایان یکی از بهترین آرکهای ثور در عصر مدرن است و حتی اگر طرفدار این شخصیت نباشید هم خواندنش توصیه میشود، حتی شاید بتواند نظرتان را نسبت به این شخصیت تغییر دهد. حتی بهتر از آن، در این دورهی پیچیدهی دنیای کمیکهای ابرقهرمانی که همهی داستانها به هم مربوط میشوند و برای خواندن هرکدام مدام باید آثار دیگر را خواند تا داستان را کامل فهمید، چنین آثار مستقل و جذابی نعمت محسوب میگردند.