ثور؛ عضله یا چربی؟ مساله این است!
ثور بلوند و خوشتیپ با شکم ششتکه، یا چاق با ریش و موی قرمز؟ اودین مهربان و خردمند، یا بسیار زیرک و گاهی خبیث و غیرقابلپیشبینی؟ دربارهی اقتباس مارول از اساطیر نورس، جایی که ابرقهرمانان سینمایی گاهی در کنار و گاهی هم مقابل افسانههای کهن وایکینگها میایستند.
آزگارد، اتوپیای خدایان شمالی
شاید موجزترین متنی که نشان میدهد دنیای اساطیر نورس چقدر با اقتباسهایی که از آنها در دنیای کمیک و سینمایی مارول صورت گرفته متفاوت است، جملات ابتدایی کتاب North Mythology از نیل گیمن باشد. گیمن هفت سالهای که به قول خودش وقتی برای اولین بار در داستانهای مصور جک کربی و استن لی با دنیای خدایان ساکن آزگارد آشنا شد، تحتتاثیر آن کمیکبوکها آزگارد را اینگونه تصور کرد: شهری علمیتخیلی و سربهفلککشیده با تالارهای مجلل و قصرهایی هراسانگیز که باروهایش سر به آسمانی نادیده میساییدند. در تخیلاتش ثور قهرمانی عضلانی و خوشچهره، اودین پیرمردی خردمند و مهربان و لوکی با کلاهخودِ شاخدارش خدایی بود چربزبان و مملو از دوز و کلک.

تغییر دنیای خیالانگیز کودکی
قصههای مارول آنقدر برای گیمن آن سالها جذاب بود که تحتتاثیر آنها و عطشش برای بیشتر دانستن دربارهی جهان نورس، از کتابخانه اثر افسانههای مردم اسکاندیناوی را قرض گرفت و خواند. آن زمان بود که فهمید آزگارد بیشتر از یک اتوپیای پر زرقوبرق، شبیه تالاری سرد و سنگی در دنیای یخزدهی وایکینگها است. همان موقع تصویر پیرِ خردمندگونه اودین هم جای خودش را داد به صورتی سرد و بیاحساس، چشمی زیرک و انگیزههای غیرقابلدرک. به هر حال در جهان عظیم کامیکبوکی مارول و در امتداد آن دنیای سینمایی مارول[1]، شاهد بازروایتی متفاوت از افسانههای کهن نورس هستیم. جاییکه در آن خدایان مرموز و قصههایشان تغییر کردهاند. در این جُستار قرار است کمی از این تغییرات بگوییم.
بابا نوئل غیرقابل اعتماد

اودینِ دنیای سینمایی مارول شخصیتی دوستداشتنی است که به شکلی گندالفگونه قابلاعتماد و در رهبری جهانهای نُهگانه مسئولیتپذیر است. ابرنیرویی که فداکارانه از نوع بشر در برابر خطراتی که زندگیشان را تهدید میکند، محافظت میکند و در تلاش است تا کل قلمرو پادشاهیاش را در صلح و آرامشی پایدار نگه دارد. با این حال در اساطیر نورس پدر همگان چندان هم معصوم و مهربان به نظر نمیرسد. هر چند که وایکینگها هنگام جنگ برای پیروزی به درگاهش دعا میکردند و دنبال نشانههایی مثل پرواز زاغهایش میگشتند که موید حضور او در میدان جنگ باشد تا با خیالی آسوده به پیکار با دشمنان و غارتکردنشان بپردازند، اما با این وجود در کٌنه ضمیرشان اعتقاد راسخی به خدای خدایان وجود نداشت. در نظر آنها هر جنگی که در میگرفت، اودین از میان دو جبهه آن دسته از جنگجویانی که شجاعانهتر جنگیده بودند را به عنوان پیروز اعلام میکرد. امروزه کاملا بدیهی است که عواملی مثل دلاوری و شوریدگی به تنهایی برای پیروزشدن در یک نبرد کافی نیستند، اما در آن زمان وایکینگها وقتی در نبردی که شجاعانه و بدون هراس از مرگ در آن جنگیده بودند شکست میخوردند، به این نتیجه میرسیدند که اودین در قضاوتش ناعادلانه حکم کرده است، زیرا باور داشتند اگر کسی در جنگی زنده بماند به خاطر مرحمت اودین و اگر هم بمیرد، به واسطهی خشم اوست. به همین خاطر ثور را به او ترجیح میدادند، چون در نظرشان با عدالت، نظم و از همه مهمتر با نوع بشر میانهی بهتری داشت. به طور کلی اودین در اساطیر نورس موجودی بسیار منفتطلب است که برای رسیدن به خواستههایش دست به هر کاری میزند. به همین بسنده کنید که در اساطیر نورس این اعتقاد وجود دارد که کل جهان از خون و گوشت و استخوان جد غولها، ایمیر، به وجود آمده که در خواب توسط اودین و برادرش ویلی به قتل رسیده است. یعنی سرآغاز حیات مصادف میشود با یکی از جنایتهای خدای خدایان. اودین برای بهدستآوردن قدرت از هیچکاری سر باز نمیزند. برای نوشیدن از چاه خرد یکی از چشمانش را با خنجر از حدقه درمیآورد و به میمیر اهدا میکند. برای پیبردن به جادو و نام حقیقی اجزای جهان، نُه روز و نُه شب خودش را بدون خوردن هیچ غذایی و حتی آشامیدن یک قطره آب، از درخت ایگدرازیل _ یعنی درختی که تمامی جهانهای نُهگانه روی آن بنا شده _ آویزان میکند تا این فداکاری برایش ثمرهای سیاه ،یعنی اسرار کلمات را به ارمغان بیاورد. حتی زمانی که ونیرها میمیر را کشتند و سر بریدهاش را برای اودین فرستادند، او به هیچوجه ناراحت نشد، بلکه از این فرصت استفاده کرد تا از طریق جادو و گیاهانی خاص کاری کند تا سر میمیر به سخن درآید و دانشش را استنطاق کند. به خاطر همین است که اساطیر کهن نورس ،که سرشارند از قصههای دوز وکلکهای اودین، با تصویری که مارول از او ارایه میکند سازگاری چندانی ندارند.
خدای صاعقه، خدای مهربان

این یکی را همه دوست دارند! معرفی میکنم: ثور، خدای رعد. شخصیتی که چه نسخهی اساطیریاش، چه نسخهی کمیکبوکیاش و چه نسخهی سیکسپکدار و خوشتیپ سینماییاش نزد همه محبوب است؛ از وایکینگهای زخمی و روبه قبله گرفته تا نوجوانان دههی هشتاد آمریکایی و مخاطبان امروزی سینمای عامهپسند. از آنجا که در دنیای سینمای مارول ما همه نوع ثوری را دیدهایم، از ثور خودپسند گرفته تا ثوری عارف و کنج عزلتگزین و ثور عصبانی و ثور شاد و ثوری چاق که چیپس میخورد و فورتنایت بازی میکند، صحبت دربارهی تفاوتهای این شخصیت با نسخه اساطیری کمی دشوار است. چون نگارنده نمیداند که دقیقا باید دربارهی کدام وجههی به تصویر کشیده شده از این شخصیت دادِ سخن بدهد. اما به هر حال میتوان گفت که فرزند اودین و یورد در جهان مارول به شکل قابلقبولی با شخصیت ثور در اساطیر نورس تطابق دارد، البته به غیر از ظاهر و چهره. در اساطیر ثور به صورت مردی عظیمالجثه با چشمانی درخشان و مو و ریش بافتهشدهی قرمز به تصویر کشیده میشود که معمولا از دو طرف صورتش آویزان میماند. مردی که آنقدرها هم لذات مادی و انسانی را خٌرد نمیشمارد و علاقهی زیادی هم به موهای طلایی رنگ همسرش، سیف، دارد. به طوریکه وقتی یک بار لوکی، برادرخواندهی مرموزش، گیسوان سیف را برای سرگرمی میتراشد، ثور او را تهدید میکند که اگر برای رفع کچلی همسرش و جبران آن اشتباه چارهای نیندیشد، تکتک استخوانهایش را میشکند.
لوکی و مباهات مارول و اصل تطابق
فکر نمیکنم اگر در چرخش دیگری از چرخ زمان که در آن نه خبری از مارول بود و نه دیزنی و نه دنیای سینماییشان، روزی یک استودیوی هالیوودی به سرش میزد و تصمیم میگرفت اثری جدی و غیرکامیک با اقتباس از افسانههای نورس بسازد، باز هم گزینهی بهتری از تام هیدلستون برای نقشآفرینی در قامت لوکی، خدای حیله و نیرنگ، پیدا میشد. در زمینهی به تصویرکشیدن لوکی گویا نوعی اقبال به یاری مارول آمده است و همهچیز چه از لحاظ فرم، چه از لحاظ محتوا و چه بازیگری و اجرا دست به دست هم دادهاند تا مابهازای سینمایی این خداوند جذاب و فتنهانگیز بار دیگر و اینبار در کاملترین حالت ممکن روی پردههای سینما متولد شود. در کتاب اساطیر نورس ضربالمثلی در قلمرو آزگارد، دربار خدایان، راجعبه لوکی وجود دارد که میگوید: «حتی در بهترین و خوشترین اوقاتت هم نمیتوانستی از او متنفر نباشی، اما درست آن وقتی که بیش از همیشه حالت را به هم میزد، بیشتر از هر زمان دیگری هم مدیون الطافش بودی و باید از او قدردانی میکردی.» این رقص ظریف و طنازانهی لوکی میان بلوای کلاسیک خیر و شر و حرکت تناوبیاش از جایگاه قهرمان به ضدقهرمان، از او همان شخصیتی را میسازد که دنیای سینمایی مارول به آن نیاز داشت تا از محاکات و کلیشههای ژانر ابرقهرمانی فاصله بگیرد و از آنجایی که همین قدمزدن در برزخ و تردید میان خیر و شر است که شاکلهی اصلی لوکی در قصههای اساطیری را هم میسازد، میتوان گفت شیمی وفادارانهی مناسبی میان اقتباس این کاراکتر در دنیای سینمایی مارول و نسخه افسانهای وی در اساطیر نورس وجود دارد.

دیزنی، سیاست یا درک ریشهای از اساطیر؟
این شخصیت که چندی پیش صاحب مجموعهی تلویزیونی خودش هم شد، تا کنون جنجالهای زیادی را به پا کرده است. یکی از اینها زمانی رخ داد که لوکی در یکی از قسمتهای سریال مذکور، به دوجنسگرابودن خودش اشاره و بعد کارگردان سریال، کیت هرون، روز بعد در طی توییتی این مساله را به طور رسمی تایید میکند. همین مساله باعث شد که در فضای مجازی بلوای زیادی دربارهی تلاشهای دیزنی برای حرکت در راستای ترویج گرایشات مختلف، من جمله همجنسگرایی، به پا شود. هر چند که نگارنده نفس این مساله و تحمیل و ترویج عقاید مختلف از طریق هنر را به هیچعنوان تایید نمیکند، اما با این وجود جالب است بدانید که چیزی شبیه به این گرایش واقعا در لوکی اساطیری هم وجود داشته است.
قصهی مرد معمار
برای مثال در افسانههای نورس آمده است که روزی اودین خدای خدایان تصمیم گرفت دیواری به دور آزگارد بکشد تا شهر خدایان را از حمله جاینتها محفوظ نگاه دارد. روزی مردی خودش را به دربار خدایان رساند و ادعا کرد که میتواند در طول مدت کوتاهی چنان دیوار بلندی اطراف آزگارد بسازد که هیچ غولی توانایی گذر از آن را نداشته باشد. خدایان از این مساله خرسند شدند، اما این میان مشکلی وجود داشت. معمار دستمزد خودش را ازدواج با فریا، همسر اودین و الههی عشق، و همچنین تصاحب خورشید و ماه تعیین کرده بود که بسیار گراف به نظر میرسید. اودین قصد رد این پیشنهاد را داشت، اما ایدهای به ذهن لوکی رسید تا بلکه خدایان بتوانند مرد معمار را فریب دهند. او به آنها پیشنهاد داد تا معامله با معمار را با دستمزد تعیینشده بپذیرند، تنها با این شرط که او به تنهایی و بدون کمک شخص دیگری روی دیوار کار کند و مهلت ساختن آن سازه نیز کاهش یابد. مرد معمار شروط خدایان را پذیرفت و تنها ازشان خواست که حین ساخت دیوار از اسبش برای جابهجایی سنگها استفاده کند و آنها هم پذیرفتند. پس از مدتی مشخص شد معمار که در واقع یک جاینت بود، در تواناییهایش اغراق نکرده و واقعا از پس ساختن دیوار در آن مدت کوتاه بر میآید. این مساله خشم خدایان را نسبت به لوکی برانگیخت، زیرا به خاطر پیشنهاد او _ که تصور میکرد با کاستهشدن از زمان معمار او از پس ساختن چنین دیواری برنخواهد آمد _ معامله با غول را پذیرفته بودند. به هرحال داشتن زیربنای دیوار هم برایشان ارزشمند بود، زیرا فرصتی مهیا میکردکه بعدها بتوانند خودشان کار تکمیل دیوار را به پایان برسانند. به همین خاطر اودین تصمیم گرفت که اگر دیوار کامل بشود و غول ماه و خورشید و فریای زیبا را به عنوان دستمُزد با خودش به یوتنهایم _ سرزمین جاینتها _ ببرد، او هم لوکی را به خاطر این پیشنهاد احمقانه اعدام کند. لوکی که خوش نداشت به خاطر چنین مسالهای جانشرا از دست بدهد، چارهای اندیشید و خودش را به شکل ماده اسبی درآورد و توانست با عشوهگری اسب معمار را اغوا کند. غول معمار که دستخالی و بدون کمک اسب از انتقال سنگها به آزگارد عاجز شده بود، از پس اتمام دیوار برنیامد و اودین هم قرارداد بینشان را باطل نمود. این مساله خشم غول را برانگیخت و باعث شد به خدایان حملهور شود، اما مثل همیشه ثور با چکش عظیمش از راه رسید و او را از میان برداشت. خدایان بالاخره توانستند دیواری که میخواستند را دور آزگارد بسازند، اما کسی از لوکی و نقشهای که با آن توانسته بود معمار را به دردسر بیندازد خبر نداشت. تا اینکه بالاخره پس از مدتی لوکی به آزگارد بازگشت در حالیکه همراه خودش کره اسبی با هشت پا داشت. هیچکس جرئت نمیکرد از لوکی دربارهی اصل و نسب و پدر و مادر اسب چیزی بپرسد.
قصههای یخ زدهی وقت خواب
به هر حال وقتی پای اقتباس از اساطیر به میان میآید، باید این را در نظر داشت که میان جامعهی امروزی و آن بستری که چندین و چند سال پیش میزبان این قصهها بوده، شکاف زمانی وجود دارد. قصههایی که آن موقع هم خودشان را در قالب باورهای مذهبی میگنجاندند و هم کلماتی بودند که مادران در سرزمینهای مملو از برف و یخ، در میان صدای ترق و تروق آتش در گوش بچههایشان زمزمه میکنند تا خوابشان ببرد و امروز تنها در یک واژه خلاصه میشوند، آن هم چیزی نیست جز سرگرمی. قصههایی که روزی اعتقاد و باور مردمان یک سرزمین بود، اما امروز صدایشان میزنند: “افسانه”. به همین خاطر شاید باید گذر زمان را باور و تحول این داستانها را ثمرهی تغییر ذائقهی مردمانی تعبیر کرد که ثور خوشتیپ و چهارشانه را به ثور چاق و بدقواره ترجیح میدهند.