آزاتوث

Azathoth

کتاب آزاتوث (یا کلام آزاتوث)

The Book of Azathoth

کتاب آزاتوث، کلام آزاتوث، احادیث‌الجنون یا نهج‌الجنون یکی از کتاب‌های بسیار مشهور دنیای خفیه در نزد جادوگران و ساحره‌هاست. کتابی که طبق قانونی نانوشته، اما قدیمی و بسیار مقدس، هر فانی خواستار قدرت جادویی باید نام خود را با خون، در صفحه اول کتاب بنویسد. آن هم در میان اسامی هزاران هزار جادوگر و ساحره مشهور و گمنام دیگری که در طول هزاران هزار سال، سوگند خود را با خون در صفحه اول تثیبت کرده اند. نامشان را تثبیت کرده‌اند تا با آن خفته کیهان بیعت کرده‌ باشند.

پس از اینکه طی تشریفاتی خاص، شخص نام خود را در کتاب نوشت و نام تثبیت و تائید گردید، شخص بقولی دوباره متولد شده است. پس لازم است نام جدیدی برای خود انتخاب کند. موضوعی که دست‌مایه بسیاری داستان‌ها، فیلم و سریال و حتی آثار هنری بسیاری در میان سایر فانیان غافلی که کمترین تصوری از این پروسه نداشته‌اند، بوده است.

کتاب آزاتوث نیز مانند تمامی کتب ممنوعه و مقدسی که در دنیای خفیه وجود دارد، به تعداد بسیار محدود یافت می‌شود و طبق آخرین تحقیقاتی که انجام شده تنها دو نسخه از این کتاب در جهان موجود است؛ نسخه اصلی این کتاب نزد پیامبر سلطان‌الشیاطین، یعنی خالق آشوب و ایزد وسوسه‌های تاریک، بزرگترین جادوگر قرون و اعصار، نیارلات‌هوتپ است و نسخه دیگری نیز نزد کتابخانه دانشگاه میسکاتونیک که نمی‌توان با اطمینان گفت که عینا مطالب همان نسخه اصلی را شامل می‌شود.

براساس ادعای خفیه‌شناسان شناخته­شده و قابل اعتماد، نسخه دانشگاه به­نوعی مانند پورتال برای کتاب اصلی عمل می‌کند و دقیقا اینطور بود که در جریان ماجرای شکار جادوگران، اسامی بسیاری از جادوگران من­جمله کزیا میسون لو رفت و بسیاری از ایشان بازداشت و به قتل رسیدند.

و حالا این کتاب ارزشمند، جلوی من قرار داشت.

جلد کتاب از نوعی چرم غیرقابل تشخیص ساخته شده. داستان‌ها در خصوص ماه‌عنترانی می‌گوید که کاهنان نیارلات‌هوتپ در دریم‌لند شکار کرده، پوست ایشان کندند و از آن جلد کتاب را تهیه کردند تا جادوی کتاب همواره درونش محفوظ بماند. تمامی اوراق از جنس نوعی گیاه که تنها در باغ‌های عِین رشد می‌کنند، ساخته شده و نسبت به سایر کاغذهای معمول و حتی ورق پوستی، از استحکام و طول عمر بیشتری برخوردار است. ته‌رنگ آبی روشنی که با پوست آبی-خاکستری ماه‌عنتران همخوانی بسیار زیبایی دارد نیز به همین دلیل است.

صفحه اول کتاب مملو از اسامی بسیاری که طی هزاران هزار سال، نام خود را به­عنوان جادوگر ثبت کرده‌اند است و نکته جالب این است که این صفحه، هیچگاه به صفحه دومی منتقل نمی‌شود و هر تعداد که اسامی در آن اضافه می‌گردد نه فضای آن پر می‌شود، و نه تغییری در اندازه اسامی نوشته‌شده بوجود می‌آید… مساله‌ای بسیار عجیب که هیچکس تا این لحظه توضیحی برای آن نیافته و تنها به ذکر این نکته که کتاب، جادویی است و این چیزها تنها با جادو قابل اجراست بسنده می‌کنند.

آزاتوث

 

درباره‌ی محتوای کتاب

 

چه فرصت بی‌نظیر و چه تقدیر غریبی که مرا از اتاقک کوچکی که در آن شرکت حقیر داشتم به پشت میز چوبی قدیمی در این تالار عظیم مملو از کتاب کشاند و شانس رویت چنین متون مقدسی را نصیبم ساخت… چه کسی گمان می‌کرد که ترجمه مقاله‌ای ساده مرا از مسیری که جامعه برایم مقدر ساخته بود به چنین مسیر باشکوهی بکشاند و چنین فرصت غیرقابل تصوری نصیبم شود.

لبه‌های کتاب با چیزی به تیزی خنجر مسلح شده است. چیز غریبی نیست که بسیاری از صفحات این کتاب برای هویدا ساختن اسرار خود به خون نیاز دارند و چه تدبیر هوشمندانه‌ای که کتاب را به چنین وسیله‌ای مجهز کرده‌اند. اما این تیغ‌ها قابل دیدن نیستند و تنها لبه‌های کتاب، آن­هم درصورتی­که خواننده قصد اهدای خون داشته باشد، مانند خنجر تیز می‌شوند. لبه‌های تمامی اوراق با ماده‌ای طلایی زینت داده شده و اوراق بوی غریبی می‌دهند.

برخی این بو را به خوش­رایحه‌ترین گل‌های جهان تشبیه می‌کنند و برای برخی این بو هراس و جنون به­همراه داشته است. کسی دقیقا از سازوکار بو در ذهن فانیان مطلع نیست اما به­هرحال برای من بوی عطر باغی دل‌انگیز بود و خنکای نسیمی که از میان برگ‌های سبز درختان و با نسیم صورتم را نوازش می‌کرد.

نسخه اولیه کتاب به این تجمل و زیبایی نبود.

نسخه اولیه‌ای که به­دست فانیان افتاد درحقیقت تنها طوماری بود که خطوط مارپیچ بسیاری در آن نوشته شده بود و در هتلی دورافتاده در شهر نیویورک یافت شد. نه کسی می‌دانست که صاحب اصلی کتاب کیست و نه کسی از ماهیت مطالب آن خبر داشت. بنابراین کتاب را به دانشگاه تحویل دادند و کتاب تا مدت‌ها به همان حالت طومار خود نزد محققین بسیار قرار داشت.

پس از گذشت چند سال طومارها به­نحوی غیرقابل توضیح ناپدید شدند و پس از مدتی کاهنی از معبدی ناشناخته و به­صورت ناشناس همین نسخه زیبا را برای دانشگاه ارسال نمود. نشانی بسته پستی از سوی دانشگاه پیگیری و عده‌ای برای بررسی به محل اعزام شدند. پلیس بعدا جنازه خشک­شده ایشان را در حاشیه رودخانه میسکاتونیک یافت که چشم‌هایشان وق زده، دهانشان به حیرت یا فریادی خاموش باز و صورتشان مانند ارواح سفید بود. کالبدشکافی مشخص کرد که هر سه به­دلیل برق‌گرفتگی جانشان را از دست داده‌اند، اما اینکه چطور جنازه‌هایشان به کناره رودخانه منتقل شده بود بر کسی آشکار نیست.

مطالبی که محتوای کتاب را دربرمی‌گیرد

کتاب آزاتوث برخلاف تصور عموم نه مملو از متون جادویی اسرار‌آمیز و آموزش جادو و سحر، که منبعی بسیار غنی از اطلاعات مختلف مربوط به کهکشان‌های اطراف، ابعاد موازی و دوردست و سایر اطلاعاتی است که حوزه‌های مرتبط به آن توسط هیچ انسانی قابل کشف و درک نیست و مشخصا نخواهد بود.

کتاب اما بُعد دیگری هم دارد، یا بخش دیگری… حقیقتا نمی‌دانم چطور توصیفش کنم اما کتاب در بُعد دیگری هم عیناً به همین شکل وجود دارد و هر صفحه، صفحه­ی دیگری مقابل خود دارد که تنها تحت شرایطی خاص قابل خواندن است. اهدای خون، اوراد ممنوعه یا هرچیزی که تابه­حال روی آن امتحان شده در هویدا ساختن اوراق مفقوده یا ممنوعه در این جهان کارساز نبوده و تنها عده‌ای بسیار معدود، آن­هم در خواب و رویا، موفق به خواندن سایر اوراق شده‌اند و البته که تلاش‌هایشان برای بازنویسی آن مطالب بی‌ثمر بوده است.

بر اساس ادعای انجمن برادری فرعون سیاه، تنها افرادی که از سوی شخص نیارلات‌هوتپ لایق تشخیص داده شوند قادر به مطالعه صفحات خاصی از کتاب در خواب خواهند بود و اگر این افراد از اعتماد او سواستفاده کرده، تلاش کنند که مطالب را در بیداری نیز به رشته تحریر درآورند سرنوشت بسیار شومی در خواب در انتظارشان خواهد بود. سرنوشتی که به ادعای ایشان حتی از مرگ نیز بدتر خواهد بود.

چه چیزی این کتاب را به این اندازه بااهمیت ساخته؟

 

رویای آزاتوث.

مشخصا همه ما می‌دانیم که آزاتوث در مرکز کهکشان خفته و هرآنچه در این دنیا و جهان‌های پیرامونش رخ می‌دهد و اصلا وجود دارد در رویای اوست و اگر آزاتوث بیدار شود دیگر هیچ چیزی وجود نخواهد داشت و همه چیز آزاتوث خواهد بود.

آزاتوث برخلاف تصور عموم قدرت خفته بی‌اراده‌ای نیست که در عین حماقت خود ما را در خواب بوجود آورده باشد. آزاتوث به­نوعی بیدار است و اوست که تمامی علوم و دانش جهانیان را بوجود آورده، بر همه چیز نهان و آشکار آگاه است.

مخلوقات فلوت­به­دستی که آزاتوث را در خواب نگه می‌دارند اطراف او پراکنده‌اند اما آزاتوث روش دیگری برای ارتباط برقرارکردن با برخی اذهان برگزیده دارد و آن رویاهای هولناکی است که به سراغشان می‌فرستد.

رویاهایی که در رویاهای کابوس‌مانندشان از رویت آزاتوث در پهنه آسمان رویازمین (دریم‌لند) نشات می‌گیرد و مانند خاطره در ذهنشان جایگزین می‌شود. این رویاها عموما حاوی اطلاعات بسیار ارزشمندی در زمینه کهکشان، علوم ممنوعه و البته جادوهای خاصی که در زمینه گشودن دروازه‌های به­خصوص و احضار مخلوقات یا ایزدان کهتر، کاربرد دارد است. از این دست رویاهای غریب می‌توانیم به رویای محقق مشهور و فقید یعنی والتر گیلمن اشاره کنیم.

 

والتر گیلمن که بود؟

والتر گیلمن دانشجوی رشته فیزیک کوآنتوم و هندسه غیراقلیدسی بود. در دوران تحصیل خود به­رغم نداشتن کمترین ارتباطی به کتب خفیه و ممنوعه، اما به پیشنهاد استاد خود نکرونومیکون، کتاب عیبون و فرق نام‌نابردنی را مطالعه کرد. تنها زمانی که درخواست مطالعه سایر کتاب‌های دست‌نویس و ممنوعه را داشت فعالیت‌هایش از نظر دانشگاه مشکوک تشخیص داده شد. از دسترسی به بخش مذهبی و ممنوعه محروم شد. البته به گفته برخی که او را از نزدیک می‌شناختند این محرومیت بیشتر به­دلیل تاثیری بود که محتوای کتاب‌های خوانده­شده بر ذهن و رفتارش گذاشته بود و دانشگاه بیشتر نگران سلامتی ذهنی او بود.

گیلمن در خواب با کزیا میسون ملاقات کرد و از طریق او به افتخار ملاقات با سیاه‌مرد (نیارلات هوتپ) فائق آمد. او بارها و بارها تشویق به امضای نامش در کتاب گشت تا قدرت‌ها و علوم بیشتری بر او هویدا شود، اما گیلمن به دلیلی کاملاً ناشناخته و به­رغم علاقه شدیدی که به امور خفیه داشت از امضای کتاب سرباز زد و درنهایت نیز به­دلیل افشای چنین رویاهایی نزد یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه، یعنی فرانک الوود، خیانتکار شناخته شده و قلبش توسط موش دست‌آمیز کزیا میسون که هدیه‌ای از طرف شخص نیارلات‌هوتپ به او بود، جویده و خورده شد.

الوود چیزی درخصوص محتوای اسراری که از سوی دوستش برای او بازگو شده بود چیزی نگفت، اما با توجه به حادثه ناگوار و نسبتا هولناکی که چند سال بعد برای او رخ داد می‌توان اینطور نتیجه­گیری کرد که گیلمن راز علوم غریبی که یک‌شبه در ذهنش مانند خاطره‌ای ماندگار حک شده بود را برای رفیق غافلش بازگو کرده است. گیلمن در اواخر دوران خود به­طرز غیرقابل توضیحی نسبت به هندسه غیراقلیدسی اطلاعات کسب کرده بود. حتی دانش او از اساتیدش نیز بیشتر تخمین زده می‌شد. علاقه او به مطالعه و تحقیق درخصوص ذوزنقه‌ الوجوه‌الدرخشان برای بسیاری از محققین شناخته شده دانشگاه آزاردهنده و حتی خطرناک بود. دراین­خصوص بارها نزد ریاست وقت دانشگاه شکایت برده بودند. درنهایت نیز گیلمن به آن سرنوشت محتوم دچار شد. بنابراین دانشگاه قوانین خود درخصوص دسترسی محققین، دانشجویان و اساتید به کتاب‌های ممنوعه و بخش کتاب تاریخی را تغییر داده، بسیار سخت‌گیرانه‌تر کرد.

یعنی با داشتن و خواندن آزاتوث می‌توانید جادوگر شوید؟

خیر! کتاب آزاتوث قطعا شما را جادوگر نخواهد ساخت، یا ساحره، یا متخصص علوم خفیه و لازم است این تصور باطل از ذهن خواننده دور شود که صرفا خواندن این کتاب قدرت‌های بسیاری را نصیب شما خواهد ساخت. حتی یادداشت نامتان با خون روی صفحه اول نیز به­طور حتم فایده‌ای برایتان نخواهد داشت زیرا این شما نیستید که کتاب را می‌خوانید، این کتاب است که شما را می‌خواند و برخلاف انسان فانی حقیر کتاب و صاحب کتاب نیازی به ملاقات حضوری شما ندارند.

شما در خواب خوانده می‌شوید، ورق به ورق وجودتان به­دقت بررسی خواهد شد و اگر لیاقت ذکر نامتان در صفحه اول را داشته باشید پس با صاحب جادو ملاقات خواهد کرد و اگر او نیز شما را لایق تشخیص دهد نامتان بر صفحه اول کتاب نقش بسته و به قدرت‌های ورای تصور ذهن حقیر آدمی دست پیدا خواهید کرد. لازم است این نکته را در نظر داشته باشید که برخی کتاب‌ها از تعداد زیادی اوراق معمول تشکیل نشده‌اند.

برخی کتاب‌ها جان دارند، برخی پلیدند، برخی خیر و برخی صرفا از آدمی بیزارند و کتاب‌ها خود شکل دیگری از حیات‌اند و باید به­درستی با آنها برخورد کرد. اجبار یک کتاب به خوانده­شدن عملی بسیار نفرت‌انگیز و هولناک است و مشخصا کتاب، خود به­درستی به قدرت‌های خود واقف بوده، از متجاوز انتقام سختی خواهد گرفت!

بیشتر در مورد دنیای لاوکرفت بخوانید.

پیام بگذارید