ناونشینان ضلع غربی
هنوز مدت زمان زیادی از عصارهکشی ضلع جنوبی نگذشته بود. در هر ماه فضایی، تنها یک بار اجازهی عصارهکشی به اضلاع[1] داده میشد، ولی حالا تحت شرایط خاص با حضور شمالیها در ضلع غربی، این اجازه داده شده بود تا ما هم بتوانیم از آن استفاده کنیم. این قضیه از آنجایی مهم میشد که شمالیها دقیقا ماه پیش یکی از بزرگترین عصارهکشیهای دهه را انجام داده بودند و حضورشان اینجا، فقط بوی خطر میداد. فرماکلونی[2] غربی به همهی ناونشینان ضلع غربی هشدار آمادهباش داده بود و آنها را در کنار سیارههای مختلف ساماندهی کرده بود. شمالیها با بزرگترین ناو خود، کرابل[3]، آمده بودند و همین باعث شده بود فرماکلونی به ما اجازهی حرکت دهد.
جرالد فورد بزرگترین فضاناو بین کلونیها بود و با سیزدههزار ساعت فضایی عملکرد میانکلونی، باتجربهترین اعضا را داشت. جرالد فورد صدها سال پیش بزرگترین ناو هواپیمابر روی سیارهای بهنام زمین بود و اولین وسیلهای بود که تبدیل به فضاناو شد. در طول سالها آنقدر تغییرات مختلف روی آن اعمال شد که بهسختی پیشتازان میتوانستند آن را بشناسند.
- هشت موتور مادههمجوش[4] راست، با شصتدرصد توان روشن. هشتموتور مادههمجوش چپ، با حداکثر توان روشن.
- شانزده موتور جرالد روشن. هشت موتور راست درحال رسیدن به شصتدرصد توان.
نیکس از همنشینی و کار با همناویانش لذت میبرد. این افراد بهراحتی و با چشمان بسته نیز میتوانستند فضاناو را هدایت کنند. دقیقا به همین دلیل بود که قبل از رسیدن کرابلِ کند، میخواست اولین عصارهکشی را روی سیارهی نزدیکشان انجام دهد تا همهیشان بهنوعی مرحلهی دیگری به تکامل نزدیک شده باشند. نگاهش را بهسمت خدمهی سلاحها چرخاند:
«سولاتوپها درحالت شارژ. لیزرهای ۲۵۰ درحالت سیصدوشصت، کاتیوشاهای سمت راست و چپ بارگذاری کامل.» کسیمیر لبخندی زد و نگاهشان تلاقی کرد. هردو از معدود بازماندههای نبرد مرکز بودند. آنقدر با یکدیگر کار کرده بودند که تنها با نگاهی میتوانستند منظور یکدیگر را بفهمند و درک کنند. کسیمیر میدانست نیکس هیچگاه با خیال راحت فضاناوش را به پیش نمیبرد. اینکه فرما دستور شارژ سولاتوپها را داده بود، مشخصا نشان از حضور خطری جدی بود. تنها چیزی که به ذهنش میرسید، وجود اکرانوهایی مانند کرابل بود. لبخندی روانهی نیکس کرد و صندلیاش را برگرداند.
- چرخش هفتاددرجهای بهسمت زنوس – ۲۲۵۶ایبی. در کمربند گرانش خارجی سیاره مستقر میشیم.
دستگاهها بهسرعت شروع به کار کردند. میز نقشه شلوغ بود و نقشهبرداران بهسرعت هولوگرام موردنیاز کاپیتان را تهیه میکردند. نیکس دوپله بالاتر از همه روی صندلی سرمهای نشسته بود و با صفحات هولوگرامیاش کار میکرد. چشمانش بهسرعت اطلاعات واصله از هر سرفرماندهی فضاناوش را بررسی و تحلیل میکرد. هرازگاهی نگاهش را بالا میآورد؛ اطرافش را مینگریست. واحدهای مخابراتی سمت راستش بهسرعت با دستگاههایشان اعماق فضا را میکاویدند، سیگنالها را بررسی و رمزگشایی یا رمزگذاری میکردند و گزارشاتشان را برایش میفرستاندند. ریپلی بیشک یکی از بااستعدادترین رمزنشانهای اضلاع بود و تیمی هم که آموزش داده بود در کل اضلاع نظیری نداشت. روبهرویش نمایی کلی از پیشانی فضاناو بود و دیدی تقریبا صدوهفتاددرجهای به خدمهی پیشانی میداد. تکیه داد و لباس را مرتب کرد. دامن بلندش را روی چکمههایش کشید و یونیفرم سرمهای-طلاییاش را صاف کرد. لبخندی محو زد و آرام زیر لب زمزمه کرد: «اینبار نمیتونی از چنگم فرار کنی…. ».
****
هرگاه جرالد فورد در پیشانی یگانهای فضایی قرار میگرفت، بیشک نبرد خونینی درمیگرفت. اینبار هم جرالد فورد روبهروی کرابل اکرانوپلین قرار گرفته بود. برای پیشتازان که حقیقتا روی زمین زندگی کرده بودند، این تنها یکی از مواجهههای کلاسیک شوروی و ایالاتمتحده بود، اما افراد حاضر در این رویارویی، این اسامی فقط برایشان یادآور کتابها و کلاسهای تاریخ بودند. والور کلاه و یونیفرم سفیدش را مرتب کرد. در پیشانی کرابل ایستاد و مستقیما به جرالد فورد نگاه کرد. گویا میتوانست مستقیما چشمان نیکس را از این فاصله بکاود. بدون اینکه نگاهش را برگیرد، صدایش را بالاتر از حد عادی برد:
- توپ معکوس درحالت شارژ. یگان پرنده با حداکثر توان آزادسازی و به پیش.
پیشانی کرابل که تا لحظاتی پیش در سکوت مطلق منتظر فرامین کاپیتان خود بود، در شلوغی غرق شد. افراد بهسرعت فرامین را به قسمتهای مختلف منتقل میکردند. دقایق اندکی گذشت و عرشهی اکرانوپلین شاهد ترک صدها جنگنده معروف به خرچنگ بود. هواپیماهای بهینهسازیشده برای جنگهای نزدیک فضایی با حداکثر توان مانورپذیری در کمربندهای بینسیارکی. خرچنگها بهدلیل تعداد بالایشان در نبردها و همچنین بازوی سلاحهایشان در جلو، در اکثر نبردها پیروز بیرون میآمدند، اما حالا حریفشان آوازهای در کل اضلاع داشت.
اولین اشعهی سهخورشید با اشعهی توپها ادغام شد. سهبالها دربرابر خرچنگها، ناوکها روبهروی هم و درنهایت سهمگینترین نبرد از آنِ اکرانوپلین و جرالد فورد بود. هیچکدامشان در استفاده از حداکثر توانشان ابایی نداشتند و کاپیتانها، فضادیده بودند. تنها سوال اینجا بود که چهکسی اولین اشتباه را مرتکب میشود. سهبالها با بالهایی که هرکدام زاویهی صدوبیست درجهای باهم داشتند، قابلیت مانورپذیری خرچنگها را نداشتند؛ اما این ضعف با سلاحها و سرعت بیشتر جبران شده بود. هرگاه خرچنگی پشت سهبال قرار میگرفت، آنها میتوانستند با سرعت بالایشان وضعیت خود را تغییر و موقعیت برتر را از آنِ خود کنند. ناوکها توپهای بدنهیشان را دقیقا روبهروی یگانهای دشمن قرار داده بودند و هردقیقه، صدتا توپ از طرفین در فضای میانشان شلیک میشد.
نیکس به صندلیاش تکیه داد، دستهی صندلی را کمی محکمتر از حالت عادی فشار داد و چشمانش را بست.
عصارهکشی را پیشتازان برای تضمین زندگی مردمان ابداع کردند. بزرگترین فضاناوهای اضلاع به دستگاه عظیمی مجهز شدند که قابلیت اتصال به هستهی انواع سیارهها، ستارهها، سیارکها و اقمار را داشت. دستگاه با اتصال به هسته، تمام نیروی آن را تخلیه میکرد و سیاره به مشتی سنگ و خاک که بعد از دقایقی در فضا از همدیگر جدا میشدند، تبدیل میشد. اگر آن سیاره حاوی نوعی حیات هم نیز بود، باعث میشد عصارهکشی پربارتر و حاوی چندصدسال تضمین زندگی برای افراد فضاناو داشته باشد. تابهحال هفتاد دورهی عصارهکشی انجام شده بود و این هفتادویکمین عصارهکشی همراه با طمع شمالیها همراه شده بود.
نیکس میدانست عصارهکشی چهقدر برای کلونینشینان مهم است. فضاناوها بعد از عصارهکشی، هشتاددرصد نیروی استخراجی را به کلونیشان باز میگرداندند تا مردم نیز بتوانند از موهبت زندگی طولانیتر، سوخت، تغذیه و ثروت بهرهمند شوند.
لحظهای که نیکس چشمانش را باز کرد، منظرهی روبهرویش تلفیقی از قطعات خردشده، بدنهای متلاشی و شلیکهای ادامهدار توپ بود. میدانست در همین لحظه اگر حرکتی انجام ندهد، بیشک از ضلع غربی تنها افسانهای باقی میماند.
نگاهی به افراد حاضر در سرفرماندهیاش کرد و آهسته میکروفون کنار گوشش را روشن کرد: « سولاتوپها قفل روی اکرانوپلین، با تمام توان، شلیک بهسمت هدف.»
سرفرماندهی ثانیهای در سکوت فرو رفت. شلیک سولاتوپها یعنی شلیک متقابل توپ معکوس اکرانوپلین. یعنی تنها امیدواری به آنکه جرم شلیک سولاتوپها بر توپ معکوس برتری داشته باشد. سکوت سرفرماندهی با حرکت انگشتان کسیمیر شکسته شد و لحظهای بعد دستورات صادر شد.
نیکس دوباره به عقب تکیه داد. هیچگاه کار به شلیک سلاح نهایی دوطرف روبهروی یکدیگر نرسیده بود. والور و نیکس از نتیجهی عملشان واهمه داشتند، اما اینبار چارهای نبود. نبرد بر سر بقا بود و بقا ضلع غربی به برتری سولاتوپ بر توپ معکوس بستگی داشت. سولاتوپ، سلاحی اختصاصی بر اساس جمعآوری فوتونهای نورهای صادره در فضای اطراف جرالد فورد بود. مکانیزم توپ فوتونها را فشرده میکرد و نیرویشان را در یک لحظه آزاد میکرد. قدرت تخریبی سولاتوپها برابر با نابودی سهخورشید منظومه بود. توپ معکوس اما داستانی متفاوت داشت. توپ معکوس دو میدان سهبعدی منظومهای هیگز را با سرعت سهبرابری نور شلیک میکرد که با رسیدن به فاصلهی معینی از هدف، متلاشی میشد و با ایجاد سیاهچالهی انفجاری کوچکی، محیط را از بین میبرد. تنها یک راه مقابله وجود داشت: سولاتوپ قبل از ایجاد انفجار، میدان چاشنی گرانشیاش را از بین میبرد.
****
میدان انفجار فراتر از تصور بود. نیمی از اکرانوپلین کاملا از بین رفت؛ گویی از وسط به دونیم شده بود. جرالد فورد از کمربند گرانشی کاملا خارج شد و سلاحهایش بهصورت کامل متلاشی شد. نیکس گیج بود و وقتی دیدش واضح شد، فهمید جرالد فورد صدمهی داخلی شصتدرصدی دیده است. خرچنگها و سهبالهای باقیمانده در صحنهی نبرد کاملا پاک شده بودند.
- فرماندهیهای جرالد فورد، همگی گزارش تلفات.
کانالها بهسرعت روشن شدند و هر یگان در اسرع وقت گزارششان را دادند. نیکس میدانست تقریبا نیمی از سهبالها را با آتش خودی از دست دادند، اما چارهای نبود. یگانها تلفات جانیشان قابل چشمپوشی بود. خودش را مرتب کرد: «بیشک کار اکرانوپلین تمام نشده است. در آیندهی بسیار نزدیک والور بهدنبال انتقام این شکست خواهد آمد و برای آنروز، باید دهها برابر آماده باشیم. اما حالا، بذارید از عصارهکشیمان لذت ببریم. چرخش ۹۰درجهای بهسمت زنوس – ۲۲۵۶ایبی. دستگاه عصارهکشی آمادهی حفاری…»
۱ اضلاع: هر قسمت از کهکشان شناخته شده، تقسیم به چهار ضلع شده است. شمال، جنوب، شرق و غرب
۲ فرماکلونی: حکومت مستقر در هر اضلاع که کلونی انسانها را هدایت میکنند.
۳ کرابل اکرانوپلین: بزرگترین هواپیمای دوزیست ساختهشده به دست بشر توسط شوروی سابق است که هیچگاه به مرحلهی تولید و پرواز نرسید.
۴ ماده همجوش: نوعی از سوخت اتمی که از همجوشی هستهای مواد ایجاد میشوند.