«۸ شب طاقت فرسا و طولانی دنیای گیم»
گیم، بهترین راه فراتر رفتن از زندگیست. در این مقاله، لیستی از هشت شب طاقت فرسا و طولانی دنیای گیم، که هرکسی باید تجربه کند را برایتان تهیه کردیم.
همه ما میدانیم یک شب طولانی، لزوماً یک شب پر از هندوانههای شیرین و آجیلهای نمکسود و خوش طعم نیست. یک شب طولانی، میتواند شبی باشد که هر لحظه اش آرزوی تمام شدنش را داشته باشیم. شبی که دائماً چشمهایمان به دنبال باریکهای از نور خورشید باشد.
تجربه چنین شبهایی در دنیای گیم، به هیچ وجه دوراز ذهن نیست. شرکتهای بزرگ و کوچک بازیساز، به خوبی عطش جمع کردن مهمات و زنده ماندن در شرایط سخت را در مخاطبانشان شناسایی کرده اند.
شاید به همین دلیل است که تهیه کردن لیستی از چنین شب های خوفناکی، از واجبات زندگی هریک از عاشقان وهم باشد. لیست هشت شب طاقت فرسا و تمامنشدنی دنیای گیم بدین شرح است:
۱-دایینگ لایت Dying Light: Siblings mission
مدرسه به خودیِ خود جای ترسناکیست. دانش آموزان افسرده ای که در کتابهای درسی غرق شده اند و ناظمانی که منتظر کوچکترین خطایی از سمت دانش آموزان بخت برگشته هستند تا توبیخشان کنند. تصور ترسناکی نیست؟
حالا مدرسهای را تصور کنید که هرگوشهاش پر از کیسههای جسد و جنازههای چسبیده به در و دیوار و تختههای گچی خونین و مهتابیهای چشمک زن است. و به جای دانش آموزان افسرده و ناظمهای سختگیر، انواع و اقسام زامبیهای گرسنه و سربازان سراپا مسلح قرار دهید که از هرگوشه بر سرتان خراب میشوند و صرفاً قصدشان مرگ شماست.
هرکسی که گیم دایینگ لایت را بازی کرده باشد، میداند شبهای این بازی با وجود زامبیهای متفاوت و نایت هانترهای نامحترم، چقدر میتواند سخت و چالش برانگیز باشد. و دقیقاً نکتهای که این مرحله را به یکی از طاقت فرساترین مرحلههای بازی تبدیل میکند، همین شب بودنِ زمان به انجام رساندنش است. درواقع در کنار تمام مشکلات داخل مدرسه، با شب بودنِ زمان بازی هم باید دست وپنجه نرم کنید. تمام این اِلِمانها کنار یکدیگر، از این مرحله یک شب تمام نشدنی برای ما میسازد.
۲-دیز گان Days Gone: What it takes to survive mission
گیم دیز گان از نظر فنی، یک فاجعه بود؛ اما از لحظات فراموش نشدنی ای که برایمان به جای گذاشت، نمی شود غافل شد. مموریت what it takes to survive قطعا یکی از این لحظات بود که نتیجه اش شبی سخت و تمامنشدنی از آب درآمد.
شاید در دقایق آغازین همه چیز برایتان عادی به نظر برسد (همانقدر عادی که همه چیز می تواند در یک آپوکالیپس زامبی محور بهنظر برسد) ولی هنگامی که وارد غار میشوید و رفته رفته جنازههای ازهم دریده شده محققان و سربازان نگونبخت را پیدا میکنید، دیگر آنقدرها هم بیتفاوت نخواهید بود.
وقتی متوجه میشوید تنها عامل پیدایش این جنازه ها چیزی جز یک زامبی جهش یافته نیست، کم کم خیالتان راحت میشود که شاید آنقدرها هم بد نباشد. اما بعد ازاینکه با هزار جان کندن زامبی مذکور را می کشید، تازه میفهمید که باید با گلهای از زامبیهای خشمگین، آن هم نیمه شب، در میانه غاری نه چندان دلچسب، درحالیکه اسلحههایتان به خاطر باس فایتی که داشتید خالی از گلوله شده، دست وپنجه نرم کنید، و تازه آنجاست که وخامت اوضاع دستتان میآید.
۳-دارک سولز Dark Souls 1: Anor Londo Mission
کلمه طاقت فرسا، شاید بهترین کلمه برای توصیف سری بازیهای سولز باشد. گیمهایی سرشار از تراژدی، باس فایتهای نفسگیر، و داستانهایی که نه در کاتسین و دیالوگ، که در محیط بازی خود را روایت میکنند. هرچه که در جهان دارک سولز میبینید، گوشهای از تاریخ طویل و پرفراز و نشیب این جهان را روایت میکند که ارزش گشت وگذار در آن را به شدت بالا میبرد.
وقتی برای اولین بار با شهر آنور لاندو مواجه شوید، معماریها و زیباییهای این شهر خوشرنگ و لعاب به شدت چشمتان را نوازش میکند. به شکلی که احتمالا تصور اینکه این شهر، چیزی جز یک توهم غم انگیز برای سوءاستفاده از وفاداری سربازان و شوالیههای جان برکف به آنور لاندو نیست، برایتان چندان باورپذیر نباشد.
دلیل اینکه این بخش از دارک سولز یک را در این لیست قرار دادم (علاوه بر اینکه تمایل داشتم این بازی را حتما انجام دهید) وجود این وهم غم انگیز است که در تمام طول مدتی که در این شهر میگذرانید متوجهش نخواهید شد. حتی وقتی که با ارنستاین اژدهاکش و برادر جلادش اسمو، درحال نبرد هستید هم متوجه نخواهید شد. و حتی ممکن است وقتی با گویینور دروغین هم صحبت میکنید متوجهش نشوید.
وقتی متوجه این توهم میشوید که آسیبی به گویینور برسانید، آن موقع است که میفهمید تمام زرق وبرقی که از آنور لاندو دیدهاید، چیزی جز یک توهم نیست. هزاران سرباز و شوالیه وفادار، ازجمله دو باس منفور و سرسخت بازی که پیشتر شکستشان دادید، در راه مراقبت از آن جان داده اند، و بدتر از همه اصلا گویینوری وجود نداشته. در اصل شهر مدت هاست که در تاریکی فرورفته و همه چیز جز یک سلطنت دروغین نیست که تنها شبی بیپایان از خود به جای گذاشته است.
۴-فاینال فانتزی پانزده Final Fantasy XV: The Cure For Insomnia
انتخاب کردن مرحله ای خاص، در گیمی که سراسر شب هایش پر از شیاطین سرسختیست که درمقابل کشته شدن مقاومت میکنند، کار دشواریست. در ادامه به مهمترینشان اشاره میکنم:
مرحله پایانی فاینال فانتزی پانزده، فرق جالبی با بقیه شبهای این لیست دارد، دنیا در تاریکی مطلقی فرورفته و بهشت مطلقی برای شیاطین و هیولاها به وجود آورده، و تنها راه گذر از این شب دراز، این است که خودتان دست به کار شوید و به تاریکی پایان دهید.
درواقع نمیتوانید منتظر صبح بمانید، باید در پی صبحی باشید که خودش قصد آمدن ندارد. و دقیقا نکته همینجاست؛ تلاش برای بازگشت روشنایی و درنهایت قربانی کردن خود به عنوان هزینه ای در این راه، با تلاش برای زنده ماندن در شبی طولانی که میدانید بالاخره به روشنایی صبح میرسد، متفاوت است؛ اما چیزی از طاقت فرسایی هیچکدامشان کم نمیکند.
۵-آخرین بازمانده از ما قسمت دومThe Last Of Us Part II: Run, Abby, Run mission
حتی در یک دنیای آخرالزمانی هم، بیدارشدن در کمپ فرقه ای افراطی، با عقاید غیرمتعارف وخشونت آمیز، که توسط زن دیوانهای اداره میشود، اتفاق نادریست. آن هم درحالی که طناب دار دور گردنتان است و کنار شما جنازههای به دار آویخته شده با شکمهای پاره تاب میخورند. و از همه جالبتر اینکه توسط همان زن دیوانه تهدید به پاره شدن شکمتان با چاقوی در دستش میشوید.
این مرحله را تقریبا میتوان اوج جذابیت دِ لَست آو آس پارت دو دانست. بعد از اینکه به نحوی غیرقابل انتظار از دست اِسکارز فرار میکنید، باید از وسط جنگلی که در هر گوشه اش رانرها، استاکرها وکلیکرهایی به انتظار کوچکترین صدایی گشت میزنند عبور کنید؛ با یک لیدی عظیم الجثهی کلنگ به دست مبارزه کنید، و از همه مهمتر، زنده بمانید.
قسمت فرار از کمپ، تمام نشدنی بودن درد و رنج افراد در دنیای گیم را کاملا در اتمسفر تاریک خود نمایش میدهد، به شکلی که چندین بار در بازی از خود میپرسید که زنده ماندن در چنین دنیایی چه فایدهای دارد؟ اصلا چه ضرورتی دارد که به صبح برسیم؟ ولی باز هم ادامه میدهید، چرا که یادتان میآید شاید انتقام، در نهایت لذت کافی ای برای صبح کردن شبهایتان باشد.
۶-پنج شب با فردی قسمت چهارFive Nights at Freddy’s ۴: Nightmare
ریشه ترسهای بشر در ناشناختههاست. وقتی شما چیزی را درک نکنید، یا توانایی شناخت آن را نداشتهباشید، آنچیز برایتان غریبه خواهد بود و ترسناک. درحالیکه ممکن است آنچیز ناشناخته خطرش از مورچه هم کمتر باشد (هرچند مورچهها هم چندان بیخطر نیستند) اما قضیه جایی جالبتر میشود که شما به شناختی از ناشناخته برسید، و ناشناخته واقعا ترسناک باشد.
تمامی نسخههای فایو نایتز ات فِرِدی، شبهای وحشتناکی را برایتان رقم میزند، و باعث میشود چیزی جز رسیدن به ساعت شش صبح و تمامشدن جهنمی که در آن گیر افتادهاید، طلب نکنید. اما دو مورد باعث میشود نسخه چهار این بازی از بقیه نسخهها بهمراتب ترسناکتر و طاقتفرساتر باشد: شما و نایتمر.
شما دیگر نگهبان پیتزافروشیای نیستید که با چککردن دوربینها تلاش بر زندهماندن میکند. اینبار شما در نقش کودک لرزانی قرارگرفتهاید که تنها وسیلهاش، چراغقوه در دستانش است. و تلاش میکند عروسکهای مکانیکیای که نیمه شب در خانه پرسه میزنند را از اتاقش دور نگهدارد.
البته گل سرسبد این هیولاهای مکانیکی، نایتمر است که در این نسخه معرفی شده. عروسکی سرتاپا مشکی با چشمانی سرخ و ظاهری بهشدت شبیه به فِرِدی. در وصف میزان ترسناکبودنش، تنها به عکسی که برای این قسمت گذاشتهام بسنده میکنم.
۷-رزیدنت ایول ۷ Resident Evill ۷: Eveline
اگر بخواهیم لیستی از برترین کابوسهای بشریت فراهم کنیم، دختربچههای کوچک قطعا جایی در این لیست خواهند داشت (احتمالا بالاتر از دلقکها). دختربچههای ناز و معصومی که حتی تصور اینکه بخواهند شرور رفتار کنند، ممکن است سخت باشد. اِویلین، آنتاگونیست رزیدنت ایول هفت، یک نمونه عالی برای این نوع از پدوفوبیاست.
رزیدنت ایول هفت را، به طورکلی میتوان روایت یک شب جهنمی و تمام نشدنی دانست. شبی که نفستان را میبُرد تا به صبح برسد. شبی که همان اول کار، دستتان با اره برقی قطع میشود، بعد هم خیلی راحت با منگنه سرجای خودش متصلش میکنید و عین روز اول برایتان کار خواهد کرد، شبی که با یک خانواده زامبی نما مبارزه میکنید، ودر نهایت شبی که با دختر کوچولوی قصه دست به یقه میشوید.
اویلین درواقع تمام چیزیست که شب زیبای شما در کنار خانواده بیکر را هیجان انگیز میکند. و با این استدلال که “من فقط خانواده میخواستم”، سعی میکند از نابودی هرچه زودترتان اطمینان حاصل کند. مبارزه با او، از شروع لحظه ای که با او رو در رو میشوید، تا لحظهای که بالاخره شرش را کم میکنید، به شکل افتضاحی مرگبار و تمام نشدنیست. شاید حتی بتوان عنوان قدرتمندترین، ترسناکترین و البته تخسترین دختربچه دنیای گیم را هم به او اختصاص داد.
۸-سونیک اگزه Sonic.exe
اما به عنوان آخرین مورد این لیست، تمایل دارم به یک مفهوم ترسناک و مرتبط با بحث اشاره کنم: شبی که هرگز تمام نمیشود. شبی که هرگز پایان خوشی نخواهد داشت و شبی که در هرصورت پایانش مرگ است. شرکت کریپی پاستا با هک کردن اولین بازی سونیک و ساخت شخصیت سونیک اگزه، به زیبایی هرچه تمامتر به این تئوری پرداخت.
سونیک اگزه یکی از کابوسهای من در دوران طفولیتم بود. بازی غیررسمی و کوتاه، که هرچه از شخصیت قهرمان سونیک در ذهن دارید را برهم میزند. بازی سه استیج و سه شخصیت قابلِ بازی دارد: تیلز، ناکلز و دکتر اگمن. مهم نیست به چه شکل بازی کنید، در هر سه مرحله هم شما شکست خواهید خورد و به بدترین نحو ممکن به قتل میرسید.
این مفهوم که هرچقدر هم تلاش کنید رنگ صبح را نخواهید دید، پیام کلی این بازیست، که واضح و کامل توسط این سونیک خونخوار و ازخودراضی به شما منتقل میشود. به جرئت میگویم که حتی اگر از سونیک بدتان بیاید، این بازی طاقت فرساترین پانزده دقیقه ایست که درغالب یک شب میتوانید تجربه کنید و درآخر هم نتوانید به صبح برسید.
به هرحال، شبهای طولانی و تمام نشدنی درحال حاضر، به همان آجیل و هندوانه ختم میشود که کمی ناامیدکننده است. کسی نمیداند چه زمانی ممکن است زامبیها حمله کنند، یا خورشید منفجر شود و درعصری از تاریکی فرو برویم، یا حتی متوجه شویم تمام تصوری که از خورشید داریم، یک توهم گرم است. تنها الان است که میتوانید برای چنین روزهایی، آمادگی ایجاد کنید و تجربه کسب کنید.