«گریستن آهنین» نوشتۀ سورن کریمی
جسد را که توی کیسه جنازه میتپاندند، ربات نالید؛ غژغژ کرد. پسرکی توی دل و رودۀ چرکگرفتۀ ربات دست میبرد و سعی در پیداکردن ایراد آن داشت. پسرک نابلدی بود. از ممنوعیت تولید ربات بهعلت «مشخصنبودن جنسیت» بیش از یک دهه میگذشت؛ متخصص و تعمیرکار کم پیدا میشد. همان سال اول رباتها از کارگاهها اخراج شدند و مجوز سرپناهها لغو شد. حالا همه توی محلههای بدنام شهر آواره بودند و معروف به دزدِ بنزین.
نور سرخ تاریکی کوچه پردستانداز را تا جلوی ربات شکافت. در بنزین نشتشده منعکس شد و توی لنزهای بیروح جانور آهنین رسوخ کرد. با آبیشدنِ نور افسران پلیس با چهرههای درهمرفته به کوچه قدم گذاشتند.

افسرها دو تا بودند؛ پولادفر و حدیدی. پولادفر شاکی بود. به پسرک تعمیرکار گفت: «شما با پلیس تماس گرفتی؟ الان دقیقا میخوای ما چیکار کنیم؟ آدمآهنی رو بندازیم زندان؟!»
همکارش آرامتر بود؛ گفت: «برای امور رباتها باید به شهرداری زنگ بزنی پسرجان.»
پسرک برای پاسخدادن دهان باز میکرد که صدایی همه را غافلگیر کرد: «تماس را من بودم که گرفتم.»
صدای خراشیدۀ ربات که بلند شد، مرد جوان از آن فاصله گرفت. ربات ایستاد؛ چکیدن بنزین شدیدتر شد. اعلام کرد: «من نبودم که این خانم را کشتم.» حدقههایش با نور اندکی میدرخشید. «عشق بود؛ عشقی که من نباید میشناختم، اما با زندگی مابین گدایان این شهر و با تماشای مردمی که در عرش دوم زندگی میگذرانند، آموختمش. من این خانم را دوست داشتم. گناه من این است که خواستم آغوشش را…» گردن کوتاه ربات خم شد. «…بچشم. واژهی درستش چشیدن است. از یاد برده بودم که آهنینم؛ برای لمس گوشت و پوست خلق نشدهام.»
ربات سمت افسرها رفت. ادامه داد: «مرا ذوب نکنید. زندانیام کنید. باید عذاب بکشم. حالا که به گناه انسانها دچار شدهام، میبایست مجازاتم هم انسانی باشد. بگذارید با این تن شکسته تا وقتی بنزین توی مخزنم میسوزد میان میلهها باشم. بگذارید عذاب بکشم.» صدای ناهنجاری از گلویش خارج میشد؛ گریستن آهنین.

شوک سخنان ربات که گذشت، پولادفر غرولند کرد: «عجب روزگاری شده. یه وجب الکتروحلب واسه ما تعیین و تکلیف میکنه. حدیدی، راه بیوفت بریم.»
حدیدی تکان نخورد. متفکر و متاثر سر جایش ایستاد. تفکر و تاثر اینکه قامتهای فلزی بنزینی هم دچار پوچی میشوند؛ که از انسان هم عشق میآموزند هم گناه میگیرند.
آن شب طولانیتر شد و ربات را جدیجدی به زندان فرستادند تا بوی بنزین سلولها را پر کند و ربات هم به خاموشی تدریجیاش برسد.