فرانکن‌وینی؛ ماجرای زنده‌کردن بهترین دوست

تا به حال کسی را از دست داده‌اید؟ کسی که دلتان بخواهد برش گردانید؟ تا به حال حیوان خانگیتان را از دست داده‌اید؟ انگار فرزندتان را از دست داده باشید؛ حسش مثل همان است.

داستان انیمیشن فرانکن‌وینی همین است. فکر کنید پسرکی هست به اسم ویکتور فرانکشتاین، پسر باهوشی که خیلی کارها ازش برمی‌آید. حتی می‌شود گفت نابغه‌ است. ویکتور سگ بامزه‌اش، تنها دوست واقعی‌اش، اسپارکی را از دست می‌دهد. می‌گذاردش توی قبری زیر خاک و غمگین برمی‌گردد.

اما غمِ ویکتور زیاد طول نمی‌کشد و با یک جرقه از سمت معلمِ عجیب‌و‌غریبش دست به زنده‌کردن سگِ مرده‌اش می‌زند و البته که موفق هم می‌شود. اما داشتن یک سگِ زنده خودش دردسر دارد و نگهداری از یک سگِ مرده دردسرسازتر است. و اسپارکی اصلا و ابدا سگ آرامی نیست. کاری می‌کند تمام هم‌کلاسی‌های ویکتور که هیچ، تمام آدم‌های شهر به جان هم‌دیگر بیفتند. اما داستان انیمیشن فرانکن‌وینی از کجا آمده؟

خیلی از ما داستان معروف فرانکشتاین اثر مری شلی را خوانده‌ایم. داستان زنده‌کردن مرده‌‌ها توسط دکتر فرانکشتاین. و فرانکن‌وینی هم اقتباسی از همین ماجراست. اگر داستان اصلی را بدانید یا حداقل فیلم سینمایی آن را دیده باشید، ماجرای این انیمیشن برای شما ملموس و البته که آشناست، اما در غیر این صورت با داستانی جدید و جالب مواجه می‌شوید.

تیم برتون، اولین بار داستان فرانکن‌وینی را به صورت یک فیلم کوتاه‌تر در سال 1984 منتشر کرد. اما بعدها، یعنی سال 2012 انیمیشن سه‌بعدی آن را به‌ شکلی دیگر اما با همان ماجرا و به تولید کمپانی والت دیزنی روی پرده برد. البته که فرانکن‌وینیِ اول داستان ساده‌تری داشت و خبری از فرازونشیب‌های نسخه‌ی دوم نبود.

شخصیت‌های این انیمیشن اغراق‌آمیزند. از طراحی اندام و چهره‌ها بگیر تا نوع رفتار و صداپیشگیشان. حتی انتخاب اسم‌ها هم با فکر بوده. تعدادی از شخصیت‌ها و البته هیولاهای داستان، به نحوی با داستان‌های وحشت در ارتباط‌اند. مثلا پسرک گوژپشتی را داریم به اسم ادگار. با شنیدن این اسم به یاد چه کسی می‌افتید؟ اگر شما هم اول از همه اسم ادگار آلن پو به ذهنتان رسید مشخص است مثل نویسنده‌ی این مطلب وحشت‌پسندید.

یا دخترکی داریم به اسم السا ون‌هلسینگ که مخاطب را به یاد السا لانچر فیلم عروس فرانکشتاین می‌اندازد. شباهت چهره‌ی معلم علوم ویکتور در انیمیشن به بازیگر وحشت معروف سال‌های قدیم، یعنی “وینسنت پرایس”، مثال‌زدنی‌ست. ما در این انیمیشن گودزیلا داریم. یک حیوان مرده داریم به اسم شلی به احترام مری شلی. درواقع فرانکن‌وینی ملغمه‌ای از قصه‌ها، افراد و ماجراهای ژانر وحشت است که در قصه‌ای بامزه آمده‌اند. تیم برتون البته به غرب بسنده نکرده و ما شاهد شخصیت‌های شرقی در انیمیشن فرانکن‌وینی هستیم.

اگر تریلر این انیمیشن را ببینید اولین چیزی که به ذهنتان می‌رسد یک کلمه‌ است؛ شیرین. و البته واقعیت هم همین است. انیمیشن فرانکن‌وینی واقعا شیرین و دوست‌داشتنی‌ست؛ اما هرچقدر جلوتر می‌رود، هرچقدر اتفاقات بیش‌تر می‌شود، هرچقدر با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم فضای شیرین و بامزه‌ی آن جایش را به فضایی خیال‌انگیز و تاریک می‌دهد. هنوز هم شیرین است، اما این شیرینی در زیر تاریکی‌های داستان مدفون شده و گاه در لحظاتی کوچک سروکله‌اش پیدا می‌شود.

حرف‌های مهم داستان از زبان معلم ویکتور خارج می‌شود. این‌که علم خوب و بد وجود ندارد؛ اما می‌شود برای هر دو راهش از آن استفاده کرد. این‌که مردم نادان‌اند و این نادانی باعث ترس از علم شده. واقعیت هم همین است. مردم خیلی وقت‌ها از علم ترسیده‌اند، از پیشرفت، از آگاه‌شدن.

در دنیای سیاه‌ و سفید و خیال‌زده‌ای که تیم برتون ساخته، احساسات، علم و تخیل همه و همه در کنار هم اثری شده‌اند که مخاطب را با خود همراه کند و تا پایان ‌بکشاند.

مطمئن باشید اگر عروس مرده‌ی تیم برتون را دوست داشته باشید، حتما از فرانکن‌وینی هم لذت می‌برید. اگر این انیمیشن را دیده‌اید خوش‌حال می‌شویم نظرتان را با ما همین‌جا به اشتراک بگذارید.

پیام بگذارید