شهریار: بازنمایی مدرن از اسطوره‌ای کهن

اسطوره

یکی از ابزارهایی که رمان‌نویسان معاصر از آن استفاده می‌کنند، اسطوره است. این اسطوره‌ها روایت‌هایی کلان هستند که در موقعیت‌های گوناگون تاریخی و اجتماعی به اشکال مختلف درآمده‌اند تا ظرفیت معنایی متن را بالا ببرند و پیوند روایت و متن را محکم کنند. اسطوره به دليل شكل روايتي‌ای كه دارد نه تنها مي‌تواند بر فرم و ساختار صوري رمان به عنوان يك قالب روايي معاصر تأثير گذارد، بلکه به دليل ارجاعات معنوي و معرفتي، مي‌تواند ظرفيت‌های بي‌كرانی را در اختيار رمان‌نويسان قرار دهد، به گونه‌اي كه نويسنده بتواند از زبان نمادين و اثرگذار اسطوره براي القاي مفاهيم، معاني و تبيين انديشه و بازتاب گفتمان‌هاي غالب جامعه استفاده كند (دكتر سعيد بزرگ بيگدلي و دكتر سيدعلي قاسم‌زاده با تصرف و تلخیص).

نقد ادبی کهن‌الگویی (Archetypal criticism) یک نوع نظریه‌ی انتقادی است که متن را با توجه به اسطوره‌های تکراری و کهن‌الگوها در داستان‌ها، نمادها، تصاویر، و انواع‌ شخصیت‌ها در آثار ادبی تفسیر می‌کند.

نقد ادبی کهن‌الگویی ریشه در دو رشته‌ی علمی دانشگاهی دارد؛ انسان‌شناسی اجتماعی و روانکاوی که هر کدام با روش‌های جداگانه در نقد ادبی مشارکت داشتند و دومی زیر شاخه‌ی نظریه‌ی انتقادی است. نقد کهن‌الگویی در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ به اوج محبوبیت خود رسید که بیشتر به علت کار منتقد ادبی کانادایی، نورتروپ فرای (۱۹۱۲_۱۹۹۱) بود.

فرای در نقد خود مفهوم میتوس را بیان می‌کند و آن را حتی عنصری فراتر از انواع ادبی می‌داند. میتوس عنصر اولیه‌ی کلی‌تری نسبت به اسطوره است و اسطوره در تقسیم‌بندی‌های میتوس قرار می‌گیرد. به نظر او اسطوره پیش از زبان وجود داشته است و اکثر داستان‌ها تکرار همان اساطیرند. مثلا هکلبری فین اثر مارک تواین یادآور اودیسه ی هومر است و… .

کهن‌الگو و میتوس به همراه اسطوره (myth) از مباحث محوری نقد فرای‌اند و مبنای تحلیل‌ها و مطالعات وی می‌شوند.

 دکتر بهمن نامورمطلق در کتاب خود  اسطوره و اسطوره‌شناسی نزد نورتروپ فرای می‌نویسد تمام قصه‌ها خود دگردیسی اتفاقات و روایت‌های تاریخی‌اند که به یک سطح فراتاریخی و کهن‌الگویی تلقی می‌شوند (بهمن نامورمطلق، 91).

در دیدگاه فرای اسطوره در ارتباط نزدیکی با میتوس قرار دارد و مراد از این واژه روایت یا طرحی است که تکرار می‌شود و می‌توان با استفاده از آن کلیه‌ی متون ادبی را بازخوانی نمود. اسطوره می‌تواند هرآینه حیاتی نو به خود بگیرد و در بطن شخصیتی متفاوت متبلور شود. 

فرای در بحث از صورت اساطیری یا آرکی‌تایپ در ادبیات می‌گوید: «مقصود من از آرکی‌تایپ سمبلی است که اثری را به اثر دیگر پیوند می‌زند و در نتیجه به دیدگاه‌های ادبی ما وحدت می‌بخشد. به عبارتی آرکی‌تایپ سمبلی است که در ادبیات تکرار می‌شود… » ( نقد ادبی، شمیسا).

از نظر فرای ادبیات همان داستان‌های اساطیری است که فرم ادبی پیدا کرده‌اند و این فقط الگوهای اساطیری هستند که اثر ادبی را به وجود می‌آورند… به نظر دکتر شمیسا این گرده‌برداری ناخودآگاه است، گویا کنش‌های ذهن آدمی و حیطه‌ی تخیل و تصور و به طور کلی واکنش‌های او حدود و مرز مشخصی دارد ( نقد ادبی، شمیسا، 273).

از تمدن‌هاي باستاني مصر، يونان و آسياي صغير، ايران و آسياي ميانه، بين‌النهرين، سوريه و فلسطين رواياتي کهن باقي مانده که معرف وجود ايزدان گياهي يا ايزدان شهيدشونده است که با مادر يا همسر خويش مرتبط بوده‌اند. این اسطوره با قربانی کردن خودش حاصل‌خیزی را به زمین و به صورتی استعاری، باروری را به مردمش برمی‌گرداند. سرگذشت اين ايزدان در ادبيات حماسي و تا حدودي در تاريخ مکتوب اين ملل باستاني باقي مانده است. برای مثال در تمدن مصر باستان ايزيس و اوزيريس، در يونان و آسياي صغير سيبل و اَتيس، در سوريه و فلسطين ادونيس، در بين‌النهرين مردوخ و ايشتر ( يا آشور و ايشتر) و در هند، رام و سيتا. در ايران به صورت داستان سياوش و سودابه در حماسه‌ي ملي ايران اثر مي گذارد. سياوش که در واقع يک ايزد نباتي است، به قتل می‌رسد و از خونش گياه سياوشان سبز می‌شود.

در این مقاله قصد داریم با استفاده از نقد ادبی کهن‌الگویی شباهت بین داستان سندرم ژولیت و اسطوره‌ی سیاوش را بررسی کنیم.

شباهت‌های سیاوش و شهریار

شهریار پسر مدیر بزرگ‌ترین شرکت فروش عشق و جز ثروتمندترین شرق‌نشینان است که به نوعی حکم یکی از شاهزادگان تهران پس از سال سم را دارد و از نظر مرتبه‌ی اجتماعی بی‌شباهت با سیاوش، شاهزاده‌ی کیانی، نیست. او پس از این‌که در مورد زندگی پوچ و تهی شرق‌نشینان و مادرش به حقیقت پی می‌برد، به صورت خودخواسته از شرق به شهرک‌های غربی نقل مکان می‌کند. درست مثل خروج سیاوش از ایران که برای وفادار ماندن به عهدش و نکشتن اسیران، از ایران به توران می‌رود. با این‌که شهریار برای مردم غرب خدمات مفید بسیاری را انجام می‌دهد، ولی هیچ‌گاه به عنوان یک غرب‌نشین پذیرفته نمی‌شود. مانند سیاوش که گنگ دژ را بنا می‌کند ولی در نهایت با بدگویی‌های برادر افراسیاب، گرسیوز، نمی‌تواند  اعتماد تورانیان را به دست آورد.

 در مورد ارتباط اسطوره‌ی خدای گیاهی و باروری می‌توان به خط مزارع سرسبز مرکز تهران بعد از سال سم اشاره کرد که ساکنان غرب و شرق را از هم جدا می‌کند: «مزارع کشت و تولید مواد غذایی ارگانیک از شمال تا جنوب بین شرق و غرب فاصله می‌انداختند» ( سندرم ژولیت، 160).

 مزارع را می‌توان به صورت استعاری و غیراستعاری به فرزندآوری افراد نیز ربط داد، چراکه سی سال بعد از ورود بذرهای تراریخته که به عنوان سال سم شناخته می‌شود، ابتدا مزارع و شالیزارها به زمین‌های غیرقابل‌کشت تبدیل و دام‌ها عقیم می‌شوند و پس ازآن نسل جدید انسان‌ها نابارور می‌شوند. این مزارع سرسبز مرکز تهران هستند که مانند دیواری مردم فقیر و بی‌عشق غرب تهران را که فرزندان خود را به پرورشگاه می‌سپارند، از مردم غنی و ثروتمند شرق تهران که استطاعت نگهداری فرزند و تشکیل خانواده دارند، جدا می کند.

اصرار مادر شهریار برای ورود به مهمانی‌ها و انتخاب همسر و دیدن بهار، شبیه اصرار سودابه به سیاوش برای ورود به حرم‌سرا و انتخاب همسر است. جالب‌تر آن‌که  مانند سیاوش که از سودابه دوری می‌کند، شهریار نیز از مادرش و از بهار، زنی که از بسیاری از جنبه ها شبیه مادرش است (مدیر شرکت فروش عشق لاله، که فرصت‌طلب و سلطه‌جوست)، دوری می‌کند و از انتخاب سر باز می‌زند.

عشق شهریار به نیلوفر یا مفهوم انتزاعی عشق و حالات روحی و جسمی‌ای که بر او عارض می‌شود، بی‌شباهت به گذر از آتش نیست: «چشم‌هایش تار شده بودند و احساس می‌کرد قلبش، همراه خون داغ‌شده، شعله‌های آتش را به تمام اندام بدنش پمپاژ می‌کند» (سندرم ژولیت،ص؟).

شهریار هم مثل سیاوش که فرار نکرد و به سمت لشکر تورانیان رفت، با شجاعت به سمت مرگ حرکت می‌کند، درست مانند خدایان گیاهی در گذشته، چرا که با مرگش و افشای اسرار برای همه در مورد هورمون درمانی شرکت بهار و غیرواقعی بودن عشقی که توسط این شرکت‌ها فروخته می‌شود، می‌تواند عشق واقعی و باروری طبیعی را به  مردم ـ و به خصوص غرب‌نشینان ـ بازگرداند. 

در نهایت این بحث مطرح می‌شود که نادانی و اقدامات کیکاووس بود که باعث شد فرزندش سیاوش به سمت مرگ برود، درست مثل شهریار که به خاطر شیوه‌ی زندگی و اقدامات مادرش و مردم شرق تهران، در جهت افشای حقیقت دست به خودکشی زد.

همان‌طور که دکتر شمیسا در کتاب نقد ادبی خود می‌نویسد، نقد ادبی خلاق در محدوده‌ی متن دست به آفرینش و کشف و خلاقیت می‌زند و به این ترتیب می‌تواند در یک متن، متن دیگری بیافریند. هدف از قیاس داستان شهریار و اسطوره‌ی سیاوش باز کردن درهای معنایی جدیدی در هنگام خواندن متن و ارائه‌ی زاویه‌دیدی برای تحلیل آن است که لذت خواندن را چند برابر می‌کند.

زمان‌سوار را از راما بخرید

پیام بگذارید